سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدینة العلم

یادداشت های محمد عابدینی

استاد سیّد محمّد صادق علم الهدی

مقدّمهِ شیخ:

 شیخ قبل از بحث قطع و ظن مقدّمه ای بیان کرده است تا ساختار و نحوهِ طرح مباحث را در رسائل بیان کند. رسائل بر اساس حالات عارضه بر مکلّف تدوین شده است. برای مکلّف هنگام التفات به حکم شرعی سه حالت رخ می دهد. قطع، ظن و شک نسبت به حکم شرعی. اگر قطع حاصل شد باید به مقطوع عمل کند چون قطع ذاتاً حجّت است. اگر شک حاصل شد از آن جا که شک ذاتاً لاحجّة است قابل عمل نیست. اگر ظن حاصل شد از آن جا که ظن نه ذاتاً حجّیّت دارد و نه ذاتاً فاقد لاحجّة است باید به لسان شارع توجّه کرد. اگر از نظر شارع معتبر بود به قطع و اگر معتبر نبود به شک ملحق می شود. به همین خاطر است که می گویند حجّیّت ظن جعلی است. زیرا به دست شارع است. بر همین اساس مقاصد کتاب هم سه گانه خواهد بود: قطع، ظن و شک.

هنگام شک باید راهکارهایی برای نجات از تحیّر در لسان شارع پیدا شود. این اصول نظری به واقع ندارند و فقط تکلیف را در عمل مشخّص می کنند. مجرای اصل شک مکلّف در حکم شرعی است. شک یا دارای حالت یقینیّهِ سابقهِ ملحوظه للشّارع دارد یا ندارد. صورت دوّم دو حالت دارد. یا شک در اصل تکلیف و یا در مکلّف به است. تکلیف یعنی حکم الزامی و ارتباطی به استحباب و کراهت ندارد. صورت اوّل مجرای برائت است. صورت دوّم دو حالت دارد. یا احتیاط ممکن است که مجرای احتیاط است. یا احتیاط ممکن نیست که مجرای تخییر است.

مقصد اوّل در قطع؛

قطع یعنی کشف واقع بدون احتمال خلاف. قطع عبارت است از صور ذهنیّه که مانند آینه ای شفّاف واقع را نشان می دهد. برخی قطع را مرادف علم دانسته اند. البته قطع نوع خاصی از علم است. قطع اگر مطابق با واقع بود علم و اگر مطابق با واقع نبود جهل مرکّب است. امّا معمولاً این دو به یک معنا استفاده می شوند. در حجّیّت قطع اختلافی نیست زیرا حجّیّت آن ذاتی است. حجّیّت قطع به معنای وجوب متابعت است. این معنای لازم حجّیّت است. حجّیّت یعنی دست دو نفر حجّت می دهد. دست شارع برای عقاب و دست مکلّف برای عدم عقاب. دلیل حجّیّت قطع به طریقیّت آن بر می گردد. قطع راه وصول به واقع است. قطع چیزی از خود ندارد و هر چه دارد از واقع است و استقلالی ندارد. عمل به قطع یعنی عمل به واقع. عمل به واقع واجب است پس عمل به قطع نیز واجب است. طریقیّت قطع ریشه در ذات قطع دارد. حجّیّت نیز از طریقیّت آن بدست می آید. پس حجّیّت نیز ریشه در ذات قطع دارد.

تقسیمات قطع:

قطع یا طریقی است و یا موضوعی. قطع طریقی قطعی است که صرفاً طریق به حکم شرعی یا موضوع حکم شرعی است و در موضوع حکم اخذ نشده است. وقتی این قطع نباشد گفته می شود که باب العلم منسد است. قطع موضوعی قطعی است که در موضوع حکم اخذ شده است. قطع موضوعی طریق به واقع است امّا طریق به حکم نیست. قطع موضوعی دو نوع است: نگاه شارع که آخذ قطع در موضوع است گاهی اصالی به عنوان صفتی نفسانی و گاهی آلی به عنوان طریق به واقع است. حالت اوّل قطع طریقی وصفی و حالت دوّم قطع موضوعی طریقی است. قطع موضوعی وصفی به عنوان یک صفت نفسانی برای شارع موضوعیّت دارد. مانند اصرار شارع بر یقین نمازگزار نسبت به تعداد رکعات نمازش که هدف شارع احتمالاً اطمینان قلبی و آرامش ذهنی و عدم تشویش فکری به خاطر عدد رکعات نماز مکلّف است نه خود عدد خاص رکعات. بر خلاف جایی که برای شارع طریقیّت قطع به واقع موضوعیّت دارد. مثل حکم فرضی مقطوع الخمریّت که منظور شارع احتمالا ممنوعیّت مایعاتی است که خمریّتشان مورد قطع واقع شده است. شارع دنبال ممنوعیّت خمر است و دنبال راهی ایمن برای رسیدن به واقع است و شاهراه وصول به واقع قطع است. به همین خاطر است که وجود جایگزین را برای آن می پذیرد.

 


مسجد اعظم / علّامه جوادی آملی / 10 مهر 1398

مباحث این مقام:

1.   جزئیات نعم بهشتی

2.   در اختیار کیست

3.   آیا بیشتر از این قابل آرزوست

برخی از نعم در بهشت متعلق مشیت انسان و برخی به خاطر عدم شناخت خارج از قلمرو مشیت او هستند. البته انسان می تواند به نحو کلی همه چیز را آرزو کند. مثلا بگوید هر چیز که باعث لذت است را بخواهد که آن چه خارج از معرفت و مشیت او هست نیز داخل در آن باشد اما به نحو مشخص و مصداقی نمی تواند چیزی را که نمی شناسد آرزو کند. بهشت محدود به معرفت ما نیست.

از آن جا که انسان مومن در دنیا جز به میل خدا کاری نکرده است خدا هم در بهشت زمام امور را به بهشتیان می دهد و همه مور همان کونه اند که او میل دارد. استغفار انسان های معمولی برای دفع ذنب انجام شده است و برای اولیاء برای دفع ذنب انجام نشده.

زنجبیل چشمه ای است در بهشت که بخشی از آب آن را مخلوط می کنند و رزق برخی بهشتیان می شود و خالص آن مخصوص مقربین است. کان مزاجها زنجبیلا. یعنی ممزوجی از زنجبیل که چشمه ای بهشتی است می باشد. معنای آیه این نیست که آب چشمه طعم زنجبیل دارد.

امین الاسلام طبرسی در مجمع البیان جلد 10 صفحه310: یطهرهم عن کل شیئ سوی الله...


مسجد اعظم / علّامه جوادی آملی / 9 مهر 1398

سورهِ مبارکهِ انسان ابرار را معرّفی می کند و در قبال خوبی های وسیع آنان برایشان اجوری در آخرت و بهشت معرفی می کند. بعد به نعم بهشتی اشاره می کند و از آن ها با فعل مضارع یاد می کند. بعد در آیهِ 7 می فرماید یوفون بالنّذر. در حالی که این حقیقت مربوط به دنیا است نه بهشت. یعنی این عبارت قرینه است بر این که این نعم در دنیا نصیب ابرار می شود. در آیات بعدی به نعم بهشتی اشاره می شود.

قال رسول الله: انا مدینة الحکمة و هی الجنة و انت یا علی بابها. یعنی در این عالم دو نوع زندگی وجود دارد. یا روایاتی که می گوید ملائکه بال های خود را زیر پای طلاب علوم دین پهن می کنند. باید به جای تأویل گسترده آیات سطح خود را ارتقاء دهیم.

مرحوم نائینی می فرماید تعلّق نذر به مستحبات آن ها را واجب می کند. مرحوم امام در مقام نقد می فرمایند اگر نذر به مستحبات تعلق گرفت خود مستحبات واجب نمی شوند بلکه وفای به نذر واجب می شود و آن مستحب باید به وجه استحباب اتیان شود. به بیانی تجلّی نعم بهشتی در قالب وفای به نذر است.

ما سه عنوان داریم: شان نزول، فضای نزول و جو نزول. شان نزول مربوط به آیه است. فضای نزول مربوط به کلیت سوره است و جو نزول مربوط به مجموع قرآن کریم است. برخی اشکال کرده اند که آیهِ 8 کلی است و اختصاصی به اهل البیت ندارد. قضایای خارجیه بر خلاف قضایای شخصیه کلی است و کلیه بودن آن با تعلقشان به واقعه خارجی خاص منافاتی ندارد. فخر رازی هم در جریان اعطای انگشتر و هم در این آیه این نقد را وارد می داند. کلیت این آیه درست است اما آن کس که زیر بار این مضمون عالی رفت فقط همین خاندان هستند. آیه ظرفیت عموم دارد اما ظرفیت آن در خارج فقط در اهل البیت تحقق پیدا کرده است. امروز هم اگر کسی این کار را انجام دهد از باب این که پیور و متاسی به اهل بیت است مشمول این آیه می شود.


دفتر مقام معظم رهبری / استاد سیّد مجتبی حسینی / 10 مهر 1398

آن چه در این مقام جریان دارد استصحاب تعلیقی است. برخی از بیان شیخ استنباط کرده اند که اولین فردی که استصحاب تعلیقی را مطرح نموده است بحر العلوم است. برخی علماء استصحاب تعلیقی را ممنوع کرده اند. یعنی این که از لا تنقض الیقین بالشک اینن موارد استفاده شود را رد می کنند. سه اشکال مطرح شده که دو تا به مقتضی و یکی به مانع بر می گردد. اشکال اول این است که در این مقام حالت سابقه وجود ندارد. زبیب اگر در زمان عنب بودن قلیان می کرد نجس بود. این بیان که مقرون با اگر است حالت سابقه محسوب نمی شود. ممکن است برخی دفاع کنند که وجود قابلیت برای این که حالت سابقه باشد کافی است. اشکال دوم ایت استت که قضیه متیقنه و مشکوکه وحدت ندارند و این وحدت در جریان استصحاب شرط است. اشکال سوم این است که در این مقام یک استصحاب تنجیزیه طهارت وجود دارد که با این استصحاب تعلیقی معارضه می کند. شیخ در رسائل از این اشکال اول پاسخ داده اند به دو بیان. اول بر فرض تعلیقی بودن استصحاب. و دوم با برگرداندن تعلیقی به تنجیزی. در حالت اول فرموده اند درست است که حالت سابقه نداریم اما کل شیئ بحسبه. همانطور که حالت سابقه تعلیقی است نتیجه استصحاب نیز تعلیقی است. نحوه وجودی که در سابق بوده است وجود تقدیری است. در حالت دوم ما یک شرط داریم و یک مشروط. حکم مشروط به قلیان است. اما این ملازمه و اشتراط خودش معلق نیست و از ثوابت است. یعنی شرطیت شرط که قلیان باشد متوقف بر حصول شرط نیست. آن چه ما آن را استصحاب می کنیم خود شرطیت است. به این حرف اشکالات فراوان وارد شده است. در اشکال دوم شیخ می فرمایند زبیب همان عنب است. و عرف بین این دو فرقی قائل نیست. در اشکال سوم می فرمایند تعلیقی نسبت به تنجیزی سببیت دارد. بررسی اشکال سوم ملازم با تامل در قواعد حکومت و ورود است. همسان بودن زبیب و عنب در واقع و حقیقت درست است اما این همسانی زمانی در حکم شرعی مفید خواهد بود که عنوان مجزا پیدا نکرده باشند که در این مقام پیدا کرده است. نکته دوم این است که مراد از متعلق قلیان آبی است که در عنب وجود دارد نه خود عنب و آن آب در زبیب زائل شده است و وجود ندارد و آن چه قلیان می کند آبی دیگر است و همسانی وجود ندارد. یعنی مراد همسانی عنوانی است نه حقیقی. شک در این که استصحاب به خاطر انفصال قضیه میقنه و مشکوکه می تواند جاری شود یا نه خود این شک مانع جریان استصحاب است. نظر مختار عدم جریان استصحاب تعلیقی در این مقام است. آن چه این جا جاری است همان مرخصیت است. البته بر فرض عدم وصول اماره. لذا مصداق رفع ما لا یعلمون است. اگر استصحاب تعلیقی درست می شد احکام عصیر عنبی توسعه پیدا می کرد و هر آن چه آن جا گفتیم این جا نیبز جاری بود. اما حالا که جریان ندارد باید همه زوایا از روایات به صورت مستقل مورد بررسی قرار گیرند.


مدرسهِ علمیّهِ آیة الله العظمی گلپایگانی / استاد جواد مروی / 10 مهر 1398

مقدمه اول:

الفاظ دال بر معنای خاصی هستند. بنا بر این هر نگارنده و گوینده ای قبل از نگارش و گویش معنایی را در ذهن خود متصر دارد و استفاده از لفظ برای انتقال آن معنا به غیر است. لذا اگر مخاطبی بتواند از طریق لفظ مقصود ذهنی گوینده یا نگارنده را دریابد به مطلوب یا مدلول رسیده است. لذا هر ملفوظ یا مکتوبی یک معنای مورد نظر لافظ یا کاتب دارد که تلاش مخاطب این است که به آن معنا دست پیدا کند. این نکته فارق بین ما و پیروان هرمنوتیک نسبی است.

مقدمه دوم:

در هر زبان برای وضع الفاظ قوانین خاصی برای کیفیت کاربرد و تغییر کلمات وجود دارد که این کیفیات و متغیرات و ترکیبات باعث می شوند معنانی مختلف با اعمال این قواعد و کیفیات حاصل شود.

هر کس این دو خصوصیت یعنی معانی الفاظ و قواعد کاربردی آن را در هر زبانی بفهمد می تواند به مقصود گوینده در آن زبان پی ببرد. زیرا مسلم است گوینده این دو خصوصیت را می داند و طبق آن معنایی را اراده کرده است و وقتی مخاطب هم این دو خصوصیت را بداند می تواند به مقصود و مدلول گوینده و مولف دست پیدا کند.

از آن جایی که کتاب و سنت به زبان عربی است فقط کسی می تواند مقصود شارع را از این کتاب و سنت درک کند که این دو خصوصیت را در زبان عربی درک کرده باشد. سه علم مکفل این دو خصوصیت هستند: علم لغت، علم صرف و علم نحو. در مباحث لغت کسی که در مسیر اجتهاد است باید مبانی اصول خود را در بحث حجیت الفاظ با استدلال و منطق روشن کند. مثلا اگر به این نقطه رسید که قول لغوی که بین معنای حقیقی و مجازی تمییز قائل است مطلقا حجت است برای فهم معنای لفظ به قول این لغوی مراجعه می کند. مثلا زمخشری در کتاب اساس البلاغه که کتابی لغوی است بین معنای حقیقی و مجازی تفاوت قائل شده است. اما اگر کسی به این نتیجه رسید که قول یک لغوی به تنهایی حجت نمی باشد یا در وثاقت و خبرویت لغوی شک کرد یا به این نتیجه رسید که خبر عدل واحد در موضوعات حجیت ندارد. در این صور کار مجتهد مشکلمی شود و باید به حدی که از تراکم ظنون وثوق و اطمینان پیدا کند به اقوال لغویین مراجعه کند. ضمن این که مراجعه به اقوال لغویین جدید و معاصر لزوما اطمینان بخش نیست. لغات و الفاظ در موارد بسیاری به دلیل برخی حوادث اجتماعی یا تحت تاثیر برخی مشاهیر یا اصطلاحات خاص ظهور عرفی لغات در معانی دچار تبدل و تغییر زیادی می شوند. لذا مجتهد که به دنبال کشف مراد شارع است باید به کتب لغتی مراجعه کند که قریب العهد به عصر نصوص هستند و از تجمیع آن ها بتواند اطمینان حاصل کند که این لفظ خاص در عصر کاربردش در زمان شارع در فلان معنا ظهور داشته است. برخی از کتب لغوی متقارب به عصر نص عبارتند از: اصلاح المنطق از ابن سکیت که نیاز به وثوق و تجمیع انظار ندارد، العین خلیل بن احمد که هم انتساب جمیعش به خلیل محل مشکل است، جمهرة الدرر. المجمل فی اللغة و المفهرس فی اللغة ابن فارس. تهذیب اللغة ابی منصور. المحکم و المحیط الاعظم فی اللغة سیبویه.

 


دفتر مقام معظم رهبری / استاد سیّد مجتبی حسینی / 9 مهر 1398

وضعیّات مجعول یا حکم مصطلح نیستند. احکام وضعی نزد عقلاء همان محمول قضایا است. البته در مواضعی می توانند موضوع قضایای حملیّه هم باشند. لذا نه طهارت، نه ملکیّت، نه صحّت و نه امثال این موارد مجعول نیستند. نه مجعول عقلاء و نه مجعول شارع. استصحاب مرّخص در این مقام جاری نیست چون این جا چیزی فراتر از رفع ما لا یعلمون وجود ندارد.


مدرسهِ علمیّهِ آیة الله العظمی گلپایگانی / استاد جواد مروی / 9 مهر 1398

جواب: کلمهِ بیّنه در آیات و روایات به معنای مصطلح فقهی که شهادت عدلین باشد نیست. بلکه به معنای مطلق الحجّة است. مرحوم خوئی در کتاب الطّهارة در بحث حجّیّت شهادت عدل واحد می فرماید: ثابت نیست لفظ بیّنه حقیقت شرعیّه یا متشرّعه در شهادت عدلین باشد بلکه در قرآن و روایات بیّنه به معنای لغوی و به معنای ما یثبت الشّیئ استعمال شده است. در آیات قرآن این تعبیر هست که: کنت علی بیّنة من ربّی ، جاءهم البیّنات، إنّما أقضی بینکم بالبیّنات و الأیمان. در مخاصمهِ إمرؤ القیس عند النّبی بیّنه به معنای حجّت به کار رفته است. حدیث حل همهِ اشیاء مشکوک را حتّی تستبین أو تقوم بیّنه حلال می داند. پس حدیث حل شامل شبهات حکمیّه هم خواهد بود. این بیان مدرسهِ نجف اشکال را بر طرف نمی کند زیرا چنانچه در مباحث حجّیّت بیان شد بیّنه به معنای ما یتّضح است و در بعضی آیات هم این چنین است. امّا ادّعای این که در بیّنه حقیقت شرعیّه یا متشرّعه شده باشد ادّعای عجیبی است. زیرا پس از استقرار حکومت اسلامی بیّنه حقیقت شرعیّه شد در شهادت عدلین. چنان که از شیعه و سنّی نقل شده که البیّنة للمدّعی و الیمین علی من أنکر. و نیز بیّنه در مخاصمه إمرؤ القیس: إختصم إمرؤ القیس و رجل من حضرموت إلی رسول الله فی أرض فقال ألیس لک بیّنة و قال لا و قال علیه یمین. بیّنه در مقابل یمین ظهور در شهادت عدلین دارد. یا در ماجرای غصب فدک که امام بار ها از لفظ بیّنه استفاده فرمود. لذا در عصر النّبی و در مدینه منوّره بیّنه حقیقت شرعی در شهادت عدلین است. پس در روایت امام صادق علیه السّلام این عبارت که أو تقوم به البیّنة ظهور در شهادت عدلین دارد. لذا پاسخ مرحوم خوئی مورد پذیرش نیست.

اشکال سوّم به دلالت حدیث حل:

گفته شده است وقتی این حدیث أصالة البرائة را ثابت می کند که استنادش برای حلیّت مشکوکات به أصالة الحل باشد که شعبه ای از أصالة البرائة است. ولی در امثله ای که در روایت ذکر شده است با وجود حکم به حلیّت در مشکوک الحل اما بر اساس قاعده ید یا استصحاب حلیّت است. با وجود قاعده ید و استصحاب حلیّت نوبت به برائت نمی رسد. پس روشن می شود حلیّت در صدر روایت به معنای برائت نیست. در مثال اوّل: جواز تصرّف مستند به قاعده ید است که اماره ملکیّت است. در مثال دوّم: حلیّت و جواز شراع و جواز تصرّف عبد بر اساس قاعده ید است. در مثال سوّم: استصحاب عدم تحقّق الرّضاعة جاری می شود. شک در نسبت نسبی که منجر به جریان استصحاب عدم ازلی می شود و جای أصالة البرائة نیست.

شهید صدر به خاطر اهتمام به این اشکال دلالت حدیث حل بر أصالة البرائة را نمی پذیرد.

جواب:

1.   مثال ها از باب تنظیر است و نه تمثیل. متکلّم هنگام مطرح کردن یک قاعده کلّی گاهی برای آن مثال می زند. گاهی تنظیر می کند نه بیان مصداق. لزومی ندارد بین منظر و منظر إلیه در جمیع جهات مطابقت باشد. این جواب مخالف ظاهر است.

 


 

دفتر مقام معظم رهبری / استاد سیّد مجتبی حسینی / 7 مهر 1398

تکالیف الهیه مجهول نیستند و هر کدام یک به یک از علم الهی گذر کرده اند و متعلق ازلی اراده الهی قرار گرفته اند و لذا چیزی به نام حکم ظاهری وجود ندارد و همه احکام واقعی هستند. شک و ظن موصل نیستند همان طور که قطع موصل نیست.

تکالیف عقلائه نیز همین طور هستند. تکالیف عقلائیه مجعول نیستند. بلکه ضوابط این گونه شکل گرفته اند. مانند وضع لغات که جز در برخی موارد معنایی ندارد و الفاظ در مراحل مختلف این چنین قالب گرفته اند که رهنمون به معنایی خاص شده اند.

 


 

مسجد اعظم / علّامه جوادی آملی / 7 مهر 1398

سوره مبارکه انسان

هل أتی علی الإنسان حین من الدّهر لم یکن شیئاً مذکوراً

از خلقت انسان با فعل ماضی یاد می کند. نبتلیه: علامه می فرماید نقلبه و نبدله. باید می گفت قلبناه و بدلناه. تفسیر شیخ طوسی نزدیک به واقع است.

دهر یعنی بخشی از زمان طولانی. واحد سنجش متغیر به متغیر زمان و واحد سنجش متغیر به ثابت دهر و واحد سنجش ثابت به ثابت سرمد است.

مقصد انسان دار القرار است. انسان متحرک است و دنیا دار حرکت است اما حرکت دائمی نیست و دوام در حرکت یعنی لغو و بی هدفی و نرسیدن به مقصد. انا هدیناه السبیل. راه انسان از درون می گذرد. نشانه طی شدن مسیر اقوال و افعال اوست. اما شاکرا و اما کفورا: به معنای تخییر نیست بلکه مفید تقسیم است. اگر کفور بود: انا اعتدنا للکافرین سلاسل. ابرار به کسی می گویند که در برّ مانند بیابان وسیع فکر و عمل می کند. مقام مقربین بالاتر از ابرار است.

إنّ الأبرار یشربون من کأس کان مزاجها کافوراً.

"و لم أکن بدعائک ربّ شقیّاً"

امام صادق فرمود در شرق و غرب هر چه از علم بیابید از ماست.

کأس یعنی لیوان پُر. مزاج یعنی: عیناً یشرب بها عباد الله یفجّرونها تفریجاً.

بشر در دنیا تابع چشمه است ولی در بهشت چشمه تابع اهل بهست است.

یوفون بالنّذر و یخافون یوماً کان شرّه مستطیراً.

درخت و میوه بهشت اختصاص در میوه و نوع خاصی ندارد. عینا بیان کافور است.

و یطعمون الطعام علی حبّه مسکینا و یتیما و اسیرا.

 


مدرسهِ علمیّهِ آیة الله العظمی گلپایگانی / استاد جواد مروی / 8 مهر 1398

حدیث ابن صدقه سه فراز دارد:

1. کلّ شیئ لک حلال حتّی تعرف الحرام بعینه

2. چند مثال: و ذلک مثل الثّوب یکون علیک قد اشتریته و هو سرقة أو المملوک عندک و لعلّه حرّ قد باع نفسه أو خدع فبیع أو قهر أو امرأة تحتک و هیأختک أو رضیعتک

3. بیان قاعدهِ کلّی: و الأشیاء کلّها علی هذا حتّی یستبین لک او تقوم به البیّنة

مرحوم آخوند: در فراز اوّل امام می فرمایند هر شیئ مشکوکی برای انسان حلال است تا تفصیلاً بعینه علم به حرمت آن پیدا کند. کلّ شیئ اطلاق دارد چه منشأ شک امور خارجیّه باشد و چه فقدان یا اجمال نص یا تعارض نصّین باشد. و چه شیئ مشکوک مشتبه باشد به شبههِ حکمیّه یا موضوعیّه.

سؤال: بنا بر فرض تمامیّت استدلال، ظاهر روایت مربوط به شبهات تحریمیّه است. چرا باید شامل شبهات وجوبیّه باشد؟

مرحوم آخوند دو راه برای شمول:

1.   عدم الفصل: فقهای امامیّه من الصّدر الاول الی الآن درباره شبهات و وظیفه انسان دو گروهند: اوّل اخباریّین که قائلند در شبهات حکمیّه تحریمیّه باید احتیاط کرد و در شبهات وجوبیّه باید برائت جاری کرد. دوّم اصولیّین که هم در شبهات تحریمیّه و هم در شبهات وجوبیّه قائل به برائتند. عمل به ظاهر حدیث حل هیچ قائلی ندارد. چون اجماع داریم که در شبهات تحریمیّه برائت جاری است.

2.   ظهورسازی شمول حدیث برای شبهات وجوبیّه: هر شبهه وجوبیّه ای می تواند با یک بیان به شبهات تحریمیّه برگردد. مثلا برگرداندن شک در وجوب دعاء عند رؤیة الهلال به شک در حرمت ترک دعاء عند رؤیة الهلال

به نظر مرحوم آخوند حدیث حل مثبت برائت است هم در شبهات وجوبیّه و هم در شبهات تحریمیّه

گروهی از محقّقین بعد از آخوند به ایشان اشکالاتی وارد کرده اند:

1.   مستفاد از کلمات محقّق نائینی و آقا ضیاء عراقی: در فراز اوّل حدیث حل اطلاق دارد نسبت به شبهات حکمیّه و موضوعیّه ولی در فراز دوّم تمام امثله راجع به شبهات موضوعیّه است. لذا این امثله قرینه قطعیّه است بر این که صدر روایت اختصاص به شبهات موضوعیّه دارد و در شبهات موضوعیّه ما ادلّه خاصّه بر جریان برائت داریم. نزاع بین اخباری و اصولی در شبهات حکمیّه است. حتّی اگر قرینه قطعیّه پذیرفته نشود کلام مقرون است به احتمال قرینه و این اقتران اطلاق کلام را ساقط می کند. به بیانی دیگر قدر متیقّن در تخاطب که شبهات موضوعیّه است مانع از اطلاق می شود.

این اشکال قابل دفع است: اوّلاً ذکر مثال پس از بیان یک قاعدهِ کلّی مطلق یا عام سبب نقض عموم یا اطلاق نمی شود. دوّما بیشتر محقّقین قبول ندارند قدر متیقّن در مقام تخاطب مانع از اطلاق می شود.

 

2.   غیر از امثله ما قرینه قطعیّه دیگری داریم که صدر حدیث اختصاص به شبهات موضوعیّه دارد. قرینه این است که در فراز سوّم امام به قیام بیّنه اشاره کرده که اختصاص به شبهات موضوعیّه دارد.َ