سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدینة العلم

یادداشت های محمد عابدینی

مدرسهِ علمیّهِ آیة الله العظمی گلپایگانی / استاد جواد مروی / 9 مهر 1398

جواب: کلمهِ بیّنه در آیات و روایات به معنای مصطلح فقهی که شهادت عدلین باشد نیست. بلکه به معنای مطلق الحجّة است. مرحوم خوئی در کتاب الطّهارة در بحث حجّیّت شهادت عدل واحد می فرماید: ثابت نیست لفظ بیّنه حقیقت شرعیّه یا متشرّعه در شهادت عدلین باشد بلکه در قرآن و روایات بیّنه به معنای لغوی و به معنای ما یثبت الشّیئ استعمال شده است. در آیات قرآن این تعبیر هست که: کنت علی بیّنة من ربّی ، جاءهم البیّنات، إنّما أقضی بینکم بالبیّنات و الأیمان. در مخاصمهِ إمرؤ القیس عند النّبی بیّنه به معنای حجّت به کار رفته است. حدیث حل همهِ اشیاء مشکوک را حتّی تستبین أو تقوم بیّنه حلال می داند. پس حدیث حل شامل شبهات حکمیّه هم خواهد بود. این بیان مدرسهِ نجف اشکال را بر طرف نمی کند زیرا چنانچه در مباحث حجّیّت بیان شد بیّنه به معنای ما یتّضح است و در بعضی آیات هم این چنین است. امّا ادّعای این که در بیّنه حقیقت شرعیّه یا متشرّعه شده باشد ادّعای عجیبی است. زیرا پس از استقرار حکومت اسلامی بیّنه حقیقت شرعیّه شد در شهادت عدلین. چنان که از شیعه و سنّی نقل شده که البیّنة للمدّعی و الیمین علی من أنکر. و نیز بیّنه در مخاصمه إمرؤ القیس: إختصم إمرؤ القیس و رجل من حضرموت إلی رسول الله فی أرض فقال ألیس لک بیّنة و قال لا و قال علیه یمین. بیّنه در مقابل یمین ظهور در شهادت عدلین دارد. یا در ماجرای غصب فدک که امام بار ها از لفظ بیّنه استفاده فرمود. لذا در عصر النّبی و در مدینه منوّره بیّنه حقیقت شرعی در شهادت عدلین است. پس در روایت امام صادق علیه السّلام این عبارت که أو تقوم به البیّنة ظهور در شهادت عدلین دارد. لذا پاسخ مرحوم خوئی مورد پذیرش نیست.

اشکال سوّم به دلالت حدیث حل:

گفته شده است وقتی این حدیث أصالة البرائة را ثابت می کند که استنادش برای حلیّت مشکوکات به أصالة الحل باشد که شعبه ای از أصالة البرائة است. ولی در امثله ای که در روایت ذکر شده است با وجود حکم به حلیّت در مشکوک الحل اما بر اساس قاعده ید یا استصحاب حلیّت است. با وجود قاعده ید و استصحاب حلیّت نوبت به برائت نمی رسد. پس روشن می شود حلیّت در صدر روایت به معنای برائت نیست. در مثال اوّل: جواز تصرّف مستند به قاعده ید است که اماره ملکیّت است. در مثال دوّم: حلیّت و جواز شراع و جواز تصرّف عبد بر اساس قاعده ید است. در مثال سوّم: استصحاب عدم تحقّق الرّضاعة جاری می شود. شک در نسبت نسبی که منجر به جریان استصحاب عدم ازلی می شود و جای أصالة البرائة نیست.

شهید صدر به خاطر اهتمام به این اشکال دلالت حدیث حل بر أصالة البرائة را نمی پذیرد.

جواب:

1.   مثال ها از باب تنظیر است و نه تمثیل. متکلّم هنگام مطرح کردن یک قاعده کلّی گاهی برای آن مثال می زند. گاهی تنظیر می کند نه بیان مصداق. لزومی ندارد بین منظر و منظر إلیه در جمیع جهات مطابقت باشد. این جواب مخالف ظاهر است.