سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدینة العلم

یادداشت های محمد عابدینی

مدرسهِ علمیّهِ آیة الله العظمی گلپایگانی / استاد جواد مروی / 15 مهر 1398

آقاضیاء می‌گفت حدیث دلالت می کند بر قاعده‌ای کلّی که مصادیق زیادی دارد. هر شیئ مشکوکی حلال است. این را شهید صدر قبول ندارد. شهید صدر می گوید این روایت در مقام بیان این مطلب است که هر شیئ که حدوثاً توسّط قاعده ای شرعی مثل قاعدهِ ید یا استصحاب یا قاعدهِ اقرار محکوم به حلّیّت و بقاءاً مشکوک شد محکوم به حلّیّت است.

اوّلاً ایشان این بیان را به دو وجه از روایت استفاده می کنند. وجه اوّل این است که به اطلاق روایت یک تقیید زده می شود. کلّ شیئ ثبت حلّیّته ثبوتاً بقاعدة من القواعد فهو حلال. وجه دوّم کلّ شیئ هو لک حلال حتّی تعرف أنّه حرام. شهید صدر می گوید هو لک حلال را وصف برای شیئ می گیریم. بلا شبهة این بیان شهید صدر با هر دو وجهش خلاف ظاهر است. در وجه اوّل مشخّص نیست این اضافات خلاف ظاهر طبق چه قرینه ای بیان شده است. در وجه دوّم نیز خلاف ظاهر است. شاهد خلاف ظاهر بودنش ذیل روایت است که می فرماید الأشیاء کلّها علی هذا. در حالی که اگر بیان شهید صدر درست بود باید می گفت و الأشیاء الّتی هی لک کلّها علی هذا.

از آن چه گفتیم مشخّص می شود که بیان امام راحل نسبت به این حدیث قابل پذیرش نیست. زیرا محور فرمایش امام وجه دوّم قول شهید صدر است که به همان دلیل قبل مورد پذیرش نیست. مرحوم شیخ در رسائل در حدیث حل به نقل عبد الله بن سنان و عبد الله بن سلیمان اعتماد کرده است و روایت عبد الله بن سنان و عبد الله بن سلیمان این است که کلّ شیئ فیه حلال و حرام فهو لک حلال حتّی تعرف الحرام بعینه. این حدیث نسبت به حدیث مسعدة از دو جهت سند و دلالت امتیاز دارد. جهت دلالت به این بیان که در حدیث مسعدة دو قرینه بود دال بر اختصاص حدیث به شبهات موضوعیّه که در این حدیث نیست. قرینهِ اوّل امثله بود که در این حدیث نیست. قرینهِ دوّم عبارت الأشیاء کلّها علی ذلک حتّی تستبین لک او تقوم لک بیّنة بود که اقامهِ بیّنه اختصاص به شبهات موضوعیّه داشت که در این جا این قرینه نیست. این دو امتیاز باعث شده است که شهید اوّل در ذکری و سیّد صدر در شرح وافیه و برخی از متأخّرین برای اثبات أصالة البرائة به این حدیث تمسّک کنند.

برخی از محقّقین استدلال به این حدیث را در برائت این گونه بیان می کنند که اوّلاً برخی از افعال و اعیان تخصّصاً از شمول این حدیث خارج هستند مانند افعال اضطراریّه و اکراهیّه. این افعال طبق حدیث رفع حکم ندارند‌. برخی از اعیان خارجیّه نیز متعلّق تکلیف قرار نمی گیرند. مضمون روایت این است که هر شیئی که قابلیّت حلّیّت و حرمت دارد و قابلیّت تعلّق تکلیف دارد و مورد شک واقع شده است باید محکوم به حلّیّت شود. با این بیان حدیث شامل اجرای برائت در شبهات حکمیّه نیز می شود مانند این که هر فعلی که محتمل حلّیّت و حرمت است و مورد شک واقع شده است حلال است تا این که ثابت شود بعینه حرام است. در شبهات موضوعیّه مانند این که هر شیئی که احتمال حلّیّت و حرمت دارد تا این که بعینه حرمتش ثابت شود محکوم به حلّیّت است.


دفتر مقام معظم رهبری / استاد سیّد مجتبی حسینی / 13 مهر 1398

بحث نجاست عصیر زبیبی است ولی مقدّمتاً حرمت آن مورد بحث قرار می گیرد. اگر نجاست ثابت شود حرمت نیز به طریق اولی ثابت است. حتّی ممکن است نجاست علّت حرمت باشد.

ادلّهِ نقلی حرمت عصیر زبیبی:

الکافی / الشّیخ الکلینی / ط اسلامیّة / جلد 6 / صفحهِ 419

باب العصیر الّذی قد مسّته النّار؛

1.   علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن محبوب، عن عبد الله بن سنان، عن أبی عبد الله علیه السّلام قال: کلّ عصیر أصابته النّار فهو حرام حتّى یذهب ثلثاه و یبقى ثلثه.

2.   محمّد بن یحیى، عن أحمد بن محمّد، عن ابن أبی نجران، عن محمّد بن الهیثم، عن رجل، عن أبی عبد الله علیه السّلام قال: سألته عن العصیر یطبخ بالنّار حتّى یغلی من ساعته فیشربه صاحبه؟ قال: إذا تغیّر عن حاله و غلى فلا خیر فیه حتّى یذهب ثلثاه و یبقى ثلثه.

نجاشی در مورد ابن أبی نجران می گوید: ثقة ثقة معتمداً علی ما یرویه. برخی می گویند معتمداً علی ما یرویه یعنی خود این فرد در صفت راوی بودن درستکار است و برخی می گویند این صفت به مرویّ او باز می گردد. قول دوّم درست به نظر می رسد. زیرا در صورت اعتقاد به قول اوّل ثقه سه بار تکرار می شود که بی معنا است. حتّی همان دو بار هم محلّ مناقشه است. البته یکی از مصحّحین معاصر یکی از این دو ثقه را به نقة تصحیح کرده است. در مجموع به نظر می رسد این روایت قابل استناد است.

 


مدرسهِ علمیّهِ آیة الله العظمی گلپایگانی / استاد جواد مروی / 13 مهر 1398

جواب سوّم از این اشکال بیانی است که مرحوم آقا ضیاء عراقی دارند با یک تمیم به این بیان که مستشکل این گونه فکر می کند که صدر اصالت البرائته و مثال ها می گوید اصالت الحل. آقا ضیاء می گوید حدیث در مقام بیان حلیت جامع بین حلیت های متعدده است. روایت فی جملة واحده می گوید هر شیئ مشکوک الحیلتی حلال است. اما جهات مختلفت است. یک جا شیئ مشکوک الحلیت حالت سابقه دارد و به حکم استصحاب حلال است. یک جا قاعده ید است و به حکم قاعده ید حلال است. در مواردی هم شیئ مشکوک الحلیه نه قاعده ید دارد و نه استصحاب اما باز هم به حکم اضصالت البرائت حلال است. بنا بر این صدر روایت کلی حلیت را می گوید که مصادیق متعدده دارد. با این نگاه آقا ضیاء حدیث مثبت اصالة البرائة خواهد بود. لذا تردید مرحوم شهید صدر و برخی دیگر از محققین بی مورد است.

اشکال دوم روایت این است که دلالت حدیث حل بر جریان برائت در شبهات حکمیه مورد تردید جدی و بلکه مردود است به حکم دو قرینه. قرینه اول این است که تمامی اثله مطرح شده مربوط به شبهات موضوعیه است. قرینه دوم فراز سوم روایت قیام بینه ظهور در شهادت عدلین دارد و شهادت عدلین با توضیحات سابقه مربوط به شبهات موضوعیه است نه شبهات حکمیه. لذا روایت اگر دال بر برائت باشد صرفا دلالت بر برائت در شبهات موضوعیه می کند که اصولا محل اختلاف و چالش نیست.

اشکال سوم این که حدیث حل از نظر سندی قابل استناد نیست. و الوجه فیه وجود مسعدة بن صدقه در سند این حدیث است. وجوهی تمسک شده برای اثبات وثاقت مسعدة بن صدقه که همه این وجوه قابل تردید و بلکه مردود هستند.

وجه اول از اعلام شاگردان آیت الله خویی: مسعده جزو معاریف است و در مورد او قدحی وارد نشده و او ثقه است.

وجه دوم: در اسناد علی بن ابراهیم آمده است که و هو ثقة. پاسخ ما. اولا ورود در اسناد تفسیر علی بن ابراهیم قابل استناد نیست. ثانیاً کسانی مانند مرحوم خوئی که ورود در تسیر علی بن ابراهیم را اماره وثاقت می دانند مشروط می کنند به این که اگر مقدمه از علی بن ابراهیم باشد گفته است رواتی که از اصحاب باشند وثاقتشان مورد تایید است. در حالی که مسعده قطعا از اصحابنا نیست.

وجه سوم که عمده وجوه است وجهی است که مورد اصرار امکتب قم است و مرحوم محقق داماد، و مرحوم بروجردی و یکی از اعلام رجالی قم آن را ادعا می کنند. این آقثایان می گویند مسعدة بن صدقه با مسعدة بن زیاد یک نفرند و مسعدة بن زیاد توثیق دارد. بنا بر این مسعدة بن صدقه هم موثق است. در این زمینه رساله ای در مدرسه قم نوشته شده است. همه این قرائن مردود هستند و دلیل بر اتحاد این دو مسعده وجود ندارد.

پس سند حدیث حل قابل استناد نیست و دلالت آن هم بر شبهات حکمیه قابل مناقشه است و اصالة البرائة را در شبهات حکمیه ثابت نمی کند.

مرحوم شیخ انصاری از بعضی از اعلام اصولیّن حدیث حل را به نقل دیگری مورد اشاره قرار می دهند و به آن در جریان اصالة البرائة در شبهات حکمیّه استدلال می کنند.

 


استاد سیّد محمّد صادق علم الهدی

در دو مقامی که گفته شد شیخ به خاطر اختصار مقام دوّم ابتدا دربارهِ آن و بعد دربارهِ مقام اوّل بحث می کند.

بیان شیخ در مقام دوّم:

امتثال تفصیلی نیازمند شناخت تفصیلی است. امتثال تفصیلی چه ناشی از علم و چه ناشی از ظنّ معتبر باشد بلا خلاف جایز است. در امتثال اجمالی یا همان احتیاط شناخت تفصیلی وجود ندارد. شیخ در این موضع تفصیلی را مطرح می کند به این بیان که واجب یا تعبّدی است یا توصّلی. اگر واجب توصّلی باشد امتثال اجمالی بلا خلاف جایز است. امّا اگر واجب تعبّدی باشد دو صورت متصوّر است. زیرا شناخت تفصیلی یا علم است یا ظنّ معتبر. اگر امکان شناخت تفصیلی با علم ممکن بود باز هم دو حالت متصوّر است. در برخی موارد احتیاط مستلزم تکرار نیست و در برخی دیگر از موارد احتیاط مستلزم تکرار است. در جایی که احتیاط مستلزم تکرار است امتثال اجمالی جایز نیست به سه استدلال:

استدلالات عدم جواز احتیاط مستلزم تکرار در تعبّدیّات:

1. در واجبات تعبّدی قصد تمییز لازم است. یعنی مکلّف باید دقیقاً بداند کدام فعل مقرّب إلی الله است. در موضع مذکور که شناخت تفصیلی مفقود است قصد تمییز متمشّی نمی شود. یعنی در حالی که می دانیم این عمل مقرّب است قصد قربت بنماییم. شیخ می فرماید ما دلیلی بر اعتبار قصد تمییز در تعبّدیّات نداریم. عدم الدّلیل دلیل العدم.

2. علماء متّفقاً قائلند احتیاط مستلزم تکرار جایز نیست. شیخ پاسخ نمی دهد ولی پاسخش روشن است به این بیان که اگر اجماع محصّل مدّ نظر باشد حاصل نیست خصوصاً با مخالفت صاحب مدارج. اجماع منقول نیز در فرض تحقّق معتبر نیست.

3. این استدلال از سخنان ابن ادریس به دست می آید به این بیان که در تعبّدیّات غیر از قصد قربت قصد وجه لازم است به معنای قصد وجوب یا عدم وجوب. در جایی که احتیاط مستلزم تکرار است قصد وجه متمشّی نمی شود. شیخ پاسخ می دهد که قصد تمییز اعتباری ندارد و قصد قربت کافی است.

در جایی که احتیاط مستلزم تکرار نیست دیگر اتّفاقی بر عدم جواز وجود ندارد. البته از کلمات سیّد مرتضی ادّعای اجماع فهمیده می شود بر عدم جواز احتیاط در تعبّدیّات چه مستلزم تکرار باشد چه نباشد. دعاوی اجماع سیّد مرتضی معتبر نیست. شیخ قائل است احتیاط کلّاً و در همهِ صور جایز است.

ظن یا معتبر است یا غیر معتبر. ظنّ معتبر ظنّی است که از ناحیهِ شارع یا عقل دلیلی بر حجّیّتش اقامه شود. ظنّ غیر معتبر ملحق به شک می شود. ظنّ معتبر دو قسم است. ظنّ خاص و ظنّ مطلق. ظنّ خاص ظنّی است که دلیلی خاص بر حجّیّتش اقامه شود مثل ظنّ ناشی از خبر ثقه که دلیل اعتبارش مختص به خبر ثقه است. ظنّ مطلق ظنّی است که دلیلش عمومیّت دارد. به بیانی دیگر ظنّ مطلق ظنّی است که دلیل اعتبارش دلیل انسداد است. دلیل انسداد در زمان غیبت می گوید هر ظنّی حجّت است مگر این که توسّط شارع به طور خاص از حجّیّت ساقط شده باشد مانند قیاس. ظنّ خاص هم در زمان حضور امام و انفتاح باب العلم حجّت است و هم در زمان غیبت امام و انسداد باب العلم. امّا حجّیّت ظنّ مطلق اختصاص به انسداد باب العلم دارد که به آن ظنّ انسدادی نیز می گویند. در میان فقها فقط میرازی قمی قائل به اعتبار ظنّ مطلق است که خود او نیز مبتکر اعتبار این ظن است. بحث در این جا پیرامون جواز احتیاط با وجود امکان تحصیل ظنّ مطلق است. اگر احتیاط مستلزم تکرار نباشد احتیاط جایز است. البته میرزای قمی قائل به عدم جواز است. استدلال میرزای قمی احتمالاً به قصد وجه باز می گردد. در جایی که احتیاط مستلزم تکرار باشد دو وجه متصوّر است. وجه اوّل این است که احتیاط جایز است. زیرا مفاد دلیل انسداد جواز عمل به ظنّ مطلق است نه وجوب عمل به آن. پس می توان همان کار دشوار که احتیاط باشد را انجام داد. امّا مفاد دلیل ظنون خاص وجوب تبعیّت از آن ها است. وجه دوّم عدم جواز احتیاط است به دو دلیل. دلیل اوّل سیرهِ علماء بر عدم جواز احتیاط مستلزم تکرار است. اتّفاق مربوط به قول و سیره مربوط به عمل است. دلیل دوّم قاعدهِ اشتغال یا احتیاط که مفاد آن این است که هر گاه یقین به تکلیف داشتیم باید امتثال نیز یقینی باشد. الإشتغال الیقینیّ یستدعی البرائة الیقینیّة. برائت یقینی با عمل به ظنّ مطلق حاصل می شود نه امتثال اجمالی.

 


استاد سیّد محمّد صادق علم الهدی

مرحوم کاشف الغطاء معتقد است قطع قطّاع اعتباری ندارد. شیخ در پاسخ سه احتمال در مراد کاشف الغطاء بر شمرد که دو احتمال اوّل در نوشتهِ پیشین بیان شد. احتمال سوّم این که اگر قطّاع به قطعش عمل کرد و عملش مطابق با واقع نبود عملش مجزی از واقع نیست و اعاده یا قضاء بر عهده او می آید. در این جا دو حالت متصوّر است. یا در حکمی که قطّاع به خطا آن را امتثال کرده است قطع از نوع طریقی است که در این فرض قطع چه مربوط به انسان متعارف باشد چه انسان قطّاع مجزی نیست. یا قطع موضوعی است که مجزی است.

نظر صاحب فصول در مورد قطع قطّاع:

قطعی حجّت است که قطع به حجّیّتش داشته باشیم. قاطع چه قطّاع باشد و چه متعارف برای عمل به قطعش نیاز به قطعی دیگر دارد که عبارت است از قطع به حجّیّت قطعش. قطع به حجّیّت قطع در دو جا حاصل می شود. اوّل جایی که یقین داریم به عدم منع از طرف شارع. این جا قطع واقعی است. دوّم جایی که در واقع قطع به حجّیّت قطع نداریم و احتمال می دهیم شارع از عمل به این قطع منع کرده باشد. امّا این جا اصل ورود منع شارع جاری می شود و ما قطع ظاهری پیدا می کنیم. قطّاع کسی است که می توان ادّعا کرد شارع قطع او را از حجّیّت ساقط کرده است. لذا قطع او حجّت نیست. زیرا قطّاع قطع به حجّیّت قطعش ندارد.

پاسخ شیخ:

قطع برای حجّیّت نیاز به چیزی ندارد.

تنبیه چهارم: علم اجمالی؛

علم اجمالی ممزوجی از علم از جهتی و شک از جهتی دیگر است. در اصطلاح علم اجمالی به موضعی گفته می شود که علم به نوع تکلیف داریم امّا مکلّف به برایمان معلوم نیست.علم اجمالی دو یا چند طرف می تواند داشته باشد. در دو مقام پیرامون علم اجمالی سخن خواهیم گفت:

مقام اوّل: منجّزیّت علم اجمالی؛

علم اجمالی در صورت منجّزیّت دو مرتبه دارد. مرتبهِ ادنی حرمت مخالفت قطعیّه است و مرتبهِ اعلی وجوب موافقت قطعیّه است. در این جا صرفاً در مورد مرتبهِ ادنی صحبت می کنیم. بررسی مرتبهِ اعلی در قسمت دیگری از کتاب مطرح خواهد شد.

مقام دوّم: مجزی بودن امتثال اجمالی با وجود امکان امتثال تفصیلی؛

امتثال یا تفصیلی است یا اجمالی. امتثال تفصیلی جایی است که حکم مقرون به قطع یا ظنّ معتبر باشد. امتثال اجمالی اتیان همهِ اطراف محتمل است که احتیاط نامیده می شود.

 


استاد سیّد محمّد صادق علم الهدی

بحث در استدلال دوّم اخباریّون به بیان صاحب شرح وافیة یعنی سیّد صدر بود به این بیان که دست عقل به حکم شرعی نمی رسد و حتّی اگر حکم را درک کند تا وقتی که ولی الله آن را نگفته باشد منجّزیّت پیدا نمی کند. تمسّک ایشان به روایاتی است از جمله: لو أنّ رجلاً قام لیله و صام نهاره و حجّ دهره و تصدّق بجمیع ماله و لم یعرف ولایة ولیّ الله و یکون أعماله بدلالته ما کان له علی الله ثواب. یعنی چون اعمالش به دلالت خودش است نه ولی الله از ثواب بهره ای نبرده است.

دو اشکال شیخ بر استدلال سیّد صدر:

1. اشکال اوّل عقلی است به این بیان که عقل احساس نیازی به حجّت دانستن حکم الله نمی داند. وجوب اطاعة الله را عقل درک می کند و حکم عقل است. اگر وجوب اطاعة الله مستند به حکم الله باشد دور لازم می آید. عقل در می یابد که حکم الله یجب امتثاله قضاءاً لحقّ المولویّة. حال اگر عقل توانست خودش حکم الله را کشف کنیم به این قیاس منطقی دست پیدا می کنیم: وجوب التّصدّق حکم الله و حکم الله یجب امتثاله فوجوب التّصدّق یجب امتثاله. پس اوّلاً این استدلال با عقل ناسازگار است زیرا عقل نیازی به حجّت برای منجّز شدن احکام نمی بیند. البته ممکن است منظور سیّد صدر این بوده باشد که بیان ولی الله جزو مقدّمات وجوب است که تا نباشد وجوب نمی آید. اگر این مدّ نظر سیّد صدر بوده باشد اشکال شیخ محلّ مناقشه خواهد بود.

2. اشکال دوّم شیخ یک پله عقب تر است از اشکال اوّل به این بیان که بر فرض این که فقط حکمی واجب الامتثال است که حجّت گفته باشد، ما دلیل داریم که هر حکم اللهی حجّت است و لو در روایات نیامده باشد. و اگر در روایات نیامده باشد به این معنا است که حجّت گفته است امّا به دست ما نرسیده است. ما از عقل در قاعدهِ لطف و از نقل در روایت حجّة الوداع این کبرای کلّی را به دست می آوریم که کلّ حکم الله قد بلّغه الحجّة. عقل قاعدهِ لطف را ثابت می کند و یکی از مقتضیات قاعدهِ لطف بیان هر حکمی است که در صلاح و فساد ما مؤثّر است. در روایت حجّة الوداع نیز این چنین آمده است: معاشر النّاس ما من شیئ یقرّبکم إلی الجنّة و یبعدّکم من النّار إلّا ما أمرتکم به و ما من شیئ یقرّبکم إلی النّار و یبعّدکم من الجنّة إلّا ما نهیتکم عنه. اگر توانستیم با عقل صغرایی به دست بیاوریم که موردی حکم الله است با انضمام به این کبرا به وجوب امتثالش خواهیم رسید.

خلاصهِ نظر امین استرآبادی، نعمة الله جزایری و یوسف بحرانی: احکام بدیهی عقل حجّت است امّا احکام نظری عقل بستگی به خود عقل دارد. اگر عقل آلوده به اوهام بشری و اغراض شیطانی نبود به آن عقل فطری می گویند. حکم عقل فطری حجّت است. در مقابل آن عقول مطلقه هستند. برخی چون امین استرآبادی این عقل را مطلقاً لاحجّة می دانند و برخی چون یوسف بحرانی آن را در صورت تعارض با ادلّهِ نقلی لاحجّة می دانند. آن چه محلّ بحث احکام نظری عقل مطلق است و عمدهِ بحث که ثمرهِ عملی دارد جایی است که احکام نظری قطعی عقل مطلق با روایات مخالف باشد. در این موضع اخباری از نقل و ما از عقل تبعیّت می کنیم. پاسخ شیخ به اخباریّون این است که اگر در مقابل این دلیل عقلی یک دلیل نقلی ظنّی وجود داشت دلیل عقلی غالب خواهد بود. امّا محال است دلیل قطعی عقلی با دلیل قطعی نقلی تعارض کند.

شیخ در ادامه کمی از شدّت بحث کم می کند. استدلال اوّل اخباریّون برای عدم حجّیّت عقل پر خطا بودن مقدّمات عقلی بود. شیخ در پاسخ گفته بود اگر این حرف به معنای منع خوض در مقدّمات عقلی باشد چنین منعی امکان دارد ولی تحقّق پیدا نکرده است. در این مقام شیخ تبصره ای بر پاسخ دوّم خود به استدلال اوّل اخباریّون می گوید در مواضعی خوض در مقدّمات عقلی در شریعت ممنوع است. انصاف این است که خوض در مقدّمات عقلی در مواردی هم در وادی اصول و هم در وادی فروع دینی ممنوع است. در وادی فروع تشخیص مناطات احکام به وسیله عقل برای کشف احکام بسیار پر خطا است. روایاتی چون إنّ دین الله لا یصاب بالعقول و همچنین السّنّة إذا قیست محق الدّین ناظر به همین محل است. خوض زیاد در عقلیّات خضوع در مقابل نقلیّات را از بین می برد. در وادی اصول نیز روایاتی وجود دارد مبتنی بر ترک خوض زیاد در مقدّمات عقلی مانند روایات مانعه از تفکّر در ذات الله یا بحث قضا و قدر. البته احتمال دارد این نهی ها ناظر به مخاطب خاصّ روایت باشد.

تنبیه سوّم: قطّاع؛

قطّاع یعنی شخص زودباور. آیا قطع مطلقاً حجّت است یا خصوص قطع انسان متعارف یا غیر قطّاع حجّت است؟ شیخ این بحث را از قول کاشف الغطاء مطرح می کند که قائل به عدم حجّیّت قطع قطّاع است. شیخ در پاسخ می گوید قطع یا طریقی است و یا موضوعی. اگر منظور قطع موضوعی باشد عدم حجّیّت قابل قبول است. مرحوم نائینی در میان اصولیّون نزدیک ترین فهم را به شیخ دارد و تقریرات ایشان بهترین شرح بر رسائل است. مرحوم نائینی در فوائد الأصول می گوید عناوینی که در ظاهر ادلّه مطرح است به فرد متعارف آن عنوان منصرف است لذا اگر در ظاهر دلیل به عنوان قطع برخوردیم منظور از آن قطع متعارف است نه قطع قطّاع. اگر قطع طریقی باشد سه احتمال در مراد کاشف الغطاء مبنی بر عدم حجّیّت قطع قطّاع وجود دارد. اوّل این که قطّاع حق عمل به قطعش را ندارد و باید بر قطعش احکام شک را بار کند. این احتمال مردود است به این بیان که حجّیّت قطع ذاتی و غیر قابل سلب است. دوّم این که بر دیگران واجب است که قطّاع را از قطعش ساقط کنند. اوّلاً این احتمال از محلّ بحث خارج است و به بحث ارشاد جاهل بر می گردد. ثانیاً این بحث اختصاصی به قطّاع ندارد و شامل هر جاهل مرکّبی می شود و لو این که متعارف باشد. ثالثاً ارشاد جاهل فقط اختصاص به اموال، اعراض و نفوس دارد و عمومیّت ندارد.

 


دیدار مجمع عالی فرماندهان سپاه با امام خامنه ای / 10 مهر 1398

خصوصیّات سپاه در میان پدیده های برآمده از انقلاب اسلامی:

1. ولادت سپاه در بحبوحهِ حوادث و هیجانات بزرگ انقلاب.

2. رشد و بلوغ سپاه در تلاطم عظیم حوادث دفاع مقدّس.

3. تکامل سپاه در دوران بعد از جنگ که دوران جبهه بندی های عمیق و وسیع سیاسی و فرهنگی میان انقلاب و دشمنان انقلاب بود و امتحان های سختی پیش آمد.

در دورهِ بعد از جنگ دوراهی تعالی و انحطاط ایجاد می شود. یا پیشران عقل و حکمت و هدایت و معنویت آن ها را به اوج می برد یا جاذبه های مادّی آن ها را به خواسته های حقیر دنیایی تنزّل می دهد. برخی تحوّلات و انقلاب های جهانی خوب شروع می شوند و خوب رشد می کنند. امّا در این مقطع حسّاس منحط می شوند. سپاه در این دوران سربلند است.سپاه عناصر اصلی هویّت خود را حفظ کرد. ریزش ها همیشه وجود دارند. امّا مهم این است که غلبه با رویش ها باشد یا ریزش ها. در سپاه به طور مشخّص غلبه با رویش ها است. عرصه جهاد و شهادت زیباترین و متعالی ترین عرصهِ مدّ نظر انسان است. در این عرصه ما پیرمردی مثل شهید همدانی و نوجوانی مانند شهید حججی را داریم.

یک معیار سنجش موفقیّت برای هر مجموعه ای سنجش موفّقیّت ها و ناکامی های آن است. در این محاسبه سپاه یکی از موفّق ترین مجموعه ها است.

سرفصل های موفّقیّت سپاه:

1. نوآوری و خلّاقیّت؛ هم در ابزار هم در شیوه های مبارزه.

2. ورود پر توان در عرصه های گوناگون خدمات اجتماعی.

3. ورود در وادی فرهنگ، اندیشه و هنر.

4. نگاه گسترده به جبههِ مقاومت.

5. تلاش برای حفظ معنویّت.

این حجم از دشمنی ها به خاطر پیشرفت های سپاه است و باعث عزّت سپاه حتی در نگاه دشمنان است. من از سپاه صدردرصد راضی هستم امّا قانع نیستم. زیرا استعداد این که ده برابر پیشرفت شود وجود دارد.لا یکلّف الله نفساً إلّا وسعها. هر چه وسع بیشتر باشد تکلیف هم بیشتر است.

توصیه ها:

1. اجازه ندهید سپاه پیر و محافظه کار شود. مراد روحیهِ پیری است.

راهکار: جوان گرایی، تربیت دینی و انقلابی، عدم انقطاع نسلی، تداوم روش خلّاقیّت و نوگرایی.

2. آماده به کاری خود را برای مواجهه با حوادث بزرگ حفظ کنید. عمل سپاه در همهِ موارد عالی نبوده ولی حضورش عالی بوده است. هم در زمینهِ خدمت رسانی اجتماعی، هم در زمینهِ مقابله با دشمنان خارجی، هم در زمینهِ استحکام سازمانی و آمادگی های علمی و عملی و آگاهی های سیاسی.

3. نگاه وسیع و فرامرزی جغرافیای مقاومت را حفظ کنید. ما قضی قوم فی عقر دارهم إلّا ضلّوا. عمق راهبردی از واجب ترین مسائل کشور است.

4. در برابر دشمن با نگاه دقیق ارزیابی واقعی داشته باشید. هشیاری را با ترس اشتباه نگیرید. دشمن شما هر چقدر بزرگ باشد قدرت ایمان شما را ندارد. اما دشمن را نباید به حساب نیاورید.

5. با همهِ اجزای عظیم تشکیل دهندهِ نظام اسلامی همکاری و هم افزایی داشته باشید. البته معنای این همکاری و هم افزایی جدا شدن از عناصر هویّتی سپاه نیست.

6. مردمی، مردم دوست، مردم پذیر و مردمی رفتار باشید. فخر فروشی، دنیا گرایی و اشرافی گری خلاف این رفتار است.

7. کار و روحیّهِ جهادی در همهِ عرصه ها و فعالیّت ها سرلوحه قرار دهید.

8. توکّل، توسّل، معنویّت، دعا، انس با قرآن، انس با اهل بیت و دوری از گناه را در خود و خانواده خود نهادینه کنید.

مطالب عمومی:

دشمنان ما هر چه بیشتر هزینه می کنند بیشتر ضرر می کنند. مثل افغانستان و عراق و سوریه. استکبار می گوید داعش را ما نابود کردیم. در حالی که داعش را همان استکبار به وجود آورد و برای ایجاد و تقویتش هزینه کرد. داعش را جوانان عراق و سوریه و ایران نابود کردند. گاهی می گویند داعش به طور کامل نابود نشده است. پاسخ این است که اگر بر گردد دوباره نابود خواهد شد. در سیاست فشار حدّاکثری هم تا این لحظه شکست خوردند و به طور قاطع این سیاست تا آخر شکست خواهد خورد. فشار غرب برای این است که ما کشوری عادی بشویم. به این معنا که نظام سلطه را بپذیریم. نظام سلطه یعنی تقسیم دنیا به سلطه گر و سلطه پذیر. پذیرفتن سلطه همیشه به معنای نوکری نیست. ولی به هر حال اگر امری از سوی سلطه اگر صادر شود باید اطاعت شود. ما نظام سلطه را نخواهیم پذیرفت. در این مسیر پیشرفت زیادی کرده ایم و خیلی ها را در جهان با خود همراه کرده ایم. کاهش تعهّدات هسته ای که مسئولیّت آن با سازمان انرژی اتمی است باید تا رسیدن به نتیجهِ مطلوب ادامه پیدا کند و خواهد کرد. علاج در مشکلات اقتصادی توجه به توانایی های داخلی است. اگر این حرکت مستمر و قوی دنبال شود به مرور در زندگی مردم گشایش اتّفاق خواهد افتاد. تحریم برای کشور یک مشکل کوتاه مدّت است. این مشکل کوتاه مدّت همراه با یک منفعت بلند مدّت است و آن استقلال از نفت است. کشور هایی هستند که یک قطره نفت ندارند ولی وضعیّت اقتصادشان از ما بهتر است در حالی که ظرفیّت های ما از برخی از آن ها یا بهتر است یا خیلی بهتر. این فشار تاکتیکی از لحاظ راهبردی به نفع ماست. از هر جهت که محاسبه می کنم می بینم در مبارزه میان ملّت ما و جهان کفر پیروز نهایی ملّت ما است. ما پیروزی راهبردی خواهیم داشت. هم آیات و وعده های الهی این پیروزی را بشارت می دهند و هم این تجربهِ 40 ساله.

 


استاد سیّد محمّد صادق علم الهدی

صاحب فصول معتقد است قبح متجرّی بالوجوه و الاعتبارات است. ایشان در بعضی صور قائل به عدم قبح و یا حتّی حسن است. شیخ می گوید اوّلاً قبح تجرّی ذاتی است. ذاتی قابل انفکاک نیست. ذاتی علّت تامّه است. یعنی تجرّی بنفسه علّت تامّهِ قبح است. ثانیاً حتّی اگر تجرّی علّت تامّهِ قبح نباشد علّت ناقصه یا مقتضی آن که هست. علّت ناقصه بر خلاف علّت تامّه برای وصول به معلول نیاز به فقدان مانع نیز دارد. صاحب فصول معتقد است جهت واقعیّه همین مانع است. شیخ در پاسخ می گوید افعال گاهی متّصف به مصلحت و مفسدت می شوند و گاهی متّصف به حسن و قبح. بر خلاف حسن و قبح اتّصاف به مفسدت و مصلحت توقّفی بر علم فاعل ندارد. فعل متجّری به خاطر عدم علمش در واقع نه حسن است و نه قبیح. و چنین مفعلی نمی تواند محسّن باشد و قبح تجرّی را زائل کند.

دو دسته روایت ناظر به تجرّی هستند. دستهِ اوّل می گویند قصد گناه معفو است اما به محض اتیان دیگر معفو نیست. دستهِ دوّم می گویند قصد گناه عقاب دارد و معفو نیست. و نیّة الکافر شرّ من عمله. در تجّری قصد گناه وجود دارد. برای این روایات باید محملی پیدا کرد تا این تعارض را از بین ببریم. دو وجه جمع متصوّر است. وجه اول: اخبار عفو ناظر بر کسی است که با وجود قدرت بر گناه فرد از ارتکاب منصرف می شود و اخبار عقاب ناظر بر کسی هستند که قصد گناه کرده ولی عاملی خارجی مانع از ارتکاب او شده است. وجه دوّم: اخبار عفو ناظر بر کسی است که فقط قصد گناه کرده است و اخبار عقاب ناظر بر کسی است که علاوه بر قصد مقدّمات آن را نیز انجام داده است. لا تعاونوا علی الإثم و العدوان (مائده/2).

تنبیه اوّل:

شش نوع متجرّی متصوّر است: متجرّی یا قطعی به تکلیفی دارد یا احتمالش را می دهد. در فرض اول یا فقط قصد مخالفت می کند یا قصد مخالفت می کند و مقدّمات را هم انجام می دهد یا قصد مخالفت می کند و مخالفت را هم انجام می دهد. البته قطعش با واقع مخالف نیست چون اگر باشد عاصی خواهد بود نه متجرّی. در فرض دوّم که غیر قطع دارد. به تعبیری جهل دارد به معنای عام. البته به شرطی که جهل منجر به عذر نشود. مثل شک در اصل تکلیف که معذّر است. اگر با تکلیف محتمل مخالفت کرد سه نوع نیّت برای او متصوّر است. اوّل این که به امید مخالفت واقعی مخالفت کرده است. دوّم از روی بی مبالاتی مخالفت کرده است. سوّم به امید این که واقعاً مخالفت نکرده باشد مخالفت کرده است. در هر شش وجه نسبت به مولا جرأت نشان داده شده است و تجرّی محقّق است. در سه قسم اول سیر قبح فاعلی صعودی و در سه قسم دوّم سیر نزولی است.

تنبیه دوّم:

در قطع طریقی هیچ خصوصیّتی ملحوظ نیست. اخباریّون قطع ناشی از ادلّهِ غیر شرعیّه را حجّت نمی دانند. ایشان ادلّهِ اربعه را واحده می دانند. چون فقط اخبار و سنّت را معتبر می دانند. اخباریّون از امین استرآبادی شروع و به یوسف بحرانی ختم شدند و با ظهور وحید بهبهانی منقرض شدند. البته منظور ادلّهِ عقلیّهِ نظری است نه بدیهی. ادلّه یا مقدّمات حکم یا عقلی هستند و یا نقلی. در قسم دوّم بحثی نیست. عقلیّات دو نوع هستند. یا نظری هستند یا بدیهی. ادلّهِ عقلی بدیهی بالإتّفاق حجت است. امّا ادلّهِ عقلی نظری یا قطعی هستند یا غیر قطعی. قسم دوّم که مفید ظن است و به آن قیاس اصولی می گویند و در منطق تمثیل نامیده می شوند بالإتّفاق حجّت نیستند. اما قسم اوّل محلّ اختلاف است. اصولیّون آن را بر خلاف اخباریّون حجّت می دانند. استدلال اوّل اخباریّون این است که این ادلّه پرخطا می باشد. مقدّمات پرخطا قابل اعتماد نیستند. پاسخ شیخ: منظور از این استدلال این است که یا ابتداءاً خوض در این مقدّمات جایز است امّا اگر قطعی حاصل شد قابل اعتماد نیست. اگر حرف این باشد معقول و مقبول نیست چون حجّیّت عقل ذاتی است و استثناپذیر نیست. یا منظور این است که اصل خوض در این مقدّمات جایز نیست. خوض یعنی تفحّص و تحقیق. این حرف معقول است امّا واقع نشده است. یعنی این نهی از شارع صادر نشده است. از طرفی اصل پرخطا بودن ثابت نیست. از طرفی دیگر ادلّهِ نقلی نیز پرخطا هستند. دلیل دوّم اخباریّون از لسان سیّد صدر: مضمون روایات دال هستند که آن تکلیفی منجّز است که از طریق حجّت الهی به دست ما برسد. یعنی منجّزیّت و عدم منجّزیّت تکلیف متوقّف است بر ورود این تکلیف و عدم ورود آن در سنّت. یعنی حتّی اگر ما یقین به تکلیف الهی داشتیم باز هم تا امام نگفته باشد واجب الإمتثال نیست. عقل نه می تواند تکلیف را بر عهدهِ ما بگذارد و نه می تواند آن را از عهدهِ ما بردارد.

 


استاد سیّد محمّد صادق علم الهدی

نقد های شیخ بر سه دلیل مشهور برای قول به عقاب متجرّی:

نقد دلیل اوّل:

اجماع یا محصّل است یا منقول. اجماع محصّل خصوصاً در این مسئله قابل تحقّق نیست. اجماع منقول نیز حجّت نیست. بر فرض هم که اجماع به دست بیاید در مسائل فقهی کارآمدی دارد نه مسائل اصولی.

نقد دلیل دوّم:

اوّلاً: ثبوت این سیره ثابت نیست. مثلاً مرحوم سیّد محمّد مجاهد استاد شیخ انصاری که از عقلاء است گفته است اقرب عدم عقاب متجرّی است.

ثانیاً: قبح گاهی فعلی و گاهی فاعلی است. صفت بد قبیح فاعلی و رفتار بد قبیح فعلی است. آن چه موجب عقاب است رفتار قبیح است نه صفات قبیح. مذمّت عقلاء به خاطر قبح فاعلی متجرّی است نه به خاطر قبح متجرّاً به. سیرهِ عقلاء کاشف از قبح صفت نفسانی متجرّی است نه قبح عمل او.

نقد دلیل سوّم:

نقد بیان اوّل: حکم عقل به قبح تجرّی به خاطر صفت نفسانی متجرّی است نه به خاطر قبح عمل او.

نقد بیان دوّم: وجه درست همان وجه سوّم است و اشکالی که در آن جا بیان شد وارد نیست. عقاب کسی به خاطر امری غیر اختیاری قبیح است امّا عقاب نکردن او به خاطر آن امر غیر اختیاری قبیح نیست. امور اختیاری اعم است از این که خودشان اختیاری باشند یا به امور اختیاری بر گردند. انسان عاصی دو قبح دارد. هم قبح فعلی و هم قبح فاعلی. امّا انسان متجرّی فقط یک قبح دارد. سیرهِ عقلاء نیز بر این است که بین عاصی و متجرّی در شدّت مذمّت فرق وجود دارد.

قول تفصیلی صاحب فصول: قبح متجرّی بستگی به وجوه و اعتبارات دارد. تبرای تعیین شدّت و مقدار حسن و قبح افعال باید دو جهت ظاهری و واقعی در نظر گرفته شود. جهت ظاهری قصد و نیّت و جهت واقعی تحقّق خارجی فعل فارغ از نیّت فاعل است. برآیند این دو جهت نمرهِ واقعی یک فعل از نظر حسن و قبح است. عاصی از جهت ظاهری 50- و از جهت واقعی مجدّداً 50- نمره کسب می کند. یعنی عمل عاصی در مجموع 100- نمره می گیرد. مطیع از جهت ظاهری 50+ و از جهت واقعی نیز 50+ نمره می گیرد و در مجموع نمرهِ 100+ به عملش تعلّق می گیرد. متجرّی از جهت ظاهری در هر حالت و صورت 50- نمره می گیرد.

حالات پنجگانهِ متصوّر از جهت واقعی:

1. به قصد حرام فعل مکروه انجام دهد. 25- به جهت واقعی می گیرد که مجموعاً 75- نمره به عمل او تعلّق می گیرد و به حدّ عصیان نمی رسد.

2. به قصد حرام فعل مباح انجام دهد. 0 به جهت واقعی می گیرد که مجموعاً 50- نمره به فعل او تعلّق می گیرد و به حدّ عصیان نمی رسد.

3. به قصد حرام فعل مستحب انجام دهد. 25+ به جهت واقعی به فعلش تعلّق می گیرد که مجموعاً نمره عمل او را به 25- می رساند و باز هم به عصیان نمی رسد.

4. به قصد حرام فعل واجب انجام دهد. 50+ به جهت واقعی می گیرد و مجموعاً نمرهِ فعل او 0 می شود.

5. به قصد حرام واجب مؤکّدی را انجام دهد. 75+ به عمل او به جهت واقعی تعلّق می گیرد که در مجموع نمرهِ او را به 25+ می رساند.

واجب و مستحبّی که در این موارد مدّ نظر است توصّلی است نه تعبّدی. چون اگر تعبّدی باشد در هر صورت نمرهِ آن 0 است.

اشکالات شیخ:

1. قبح تجرّی ذاتی است و ذاتی قابل تغیّر نیست.

2. بر فرض که قبح تجرّی ذاتی نباشد تجرّی مقتضی یا علّت ناقصهِ قبح است. مقتضی چیزی اقتضای خود را اعمال خواهد کرد مگر آن که مانعی وجود داشته باشد. نائینی در فوائد الأصول می گوید حسن و قبح افعال متوقّف است بر علم فاعل.

 


استاد سیّد محمّد صادق علم الهدی

فرق قطع طریقی و موضوعی:

1. قطع موضوعی در قیاس حدّ وسط قرار می گیرد ولی قطع طریقی حدّ وسط قرار نمی گیرد. حدّ وسط همان حجّت منطقی است. حکم شرعی همیشه کبرا واقع می شود. هذا خمر و کلّ خمر حرام فهذا حرام. قطع طریقی حدّ وسط واقع نشده است. هذا مقطوع الخمریّة و کلّ مقطوع الخمریّة حرام فهذا حرام. قطع در این قیاس حدّ وسط قرار گرفته است. حدّ وسط موضوع کبرا است که حکم شرعی است. پس فرق بین قطع طریقی محض و قطع موضوعی طریقی در کبرای قیاس نمایان می شود نه در صغرای آن. زیرا وقتی روی صغرا متمرکز می شویم فرق مشهودی میان خمر و مقطوع الخمریّت نمی بینیم. امّا فرق در کبرا مشهود است. زیرا کبرا حکم شرعی است و اگر قطع در موضوع آن که همان حدّ وسط است اخذ شده باشد قطع موضوعی طریقی و اگر اخذ نشده باشد طریقی محض خواهد بود.

2. در قطع طریقی از حیث خصوصیّاتش تفاوتی نمی کند. یعنی شارع نمی تواند برخی از خصوصیّات این قطع را در حجّیّتش دخالت بدهد. خصوصیّات عبارتند از قاطع که قطّاع باشد و غیر قطّاع، مقطوع به که حکم شرعی باشد یا موضوع آن، اسباب قطع که ادلّهِ عقلی باشد یا شرعی و زمان قطع که زمان انسداد و غیبت امام باشد یا زمان انفتاح و حضور امام.قطع طریقی در همهِ این موارد حجّت است. در قطع موضوعی شارع می تواند برخی از خصوصیّات قطع را در حجّیّت آن دخالت دهد. زیرا موضوعیّت قطع در قطع موضوعی ذاتی آن نیست بلکه مجعول شارع است. لذا اختیار کیفیّت اخذ آن از جهت مدخلیّت خصوصیّات اربعه در دست شارع است. تعبیر شیخ این است که سلب حجّیّت از قطع طریقی منجر به تناقض می شود. زیرا عمل به قطع عمل به واقع است. پس این که شارع به قاطع بگوید به قطعش عمل نکند به این معنا است که به او گفته است به واقع عمل نکند. در حالی که شارع از مکلّف خواسته است به واقع عمل کند و این تناقض است.

3. قطع طریقی بر خلاف قطع موضوعی جانشین پذیر است. این جانشین اصل عملیّهِ منجزه یا به تعبیری تنزیلیّه و امارهِ معتبره است. قطع طریقی فقط و فقط طریقیّت دارد و هر چیزی که بتواند این ویژگی را داشته باشد می شود به جای قطع طریقی بنشیند. امارهِ معتبره و اصل محرزه به لطف شارع طریقیّت ناقصش تمام شده است. پس می تواند به جای قطع طریقی بنشیند. امّا قطع موضوعی اگر وصفی باشد جانشین پذیر نیست. چون در این جا خود قطع به عنوان یک صفت نفسانی مورد نظر شارع است و ظن که رتبه ای نازل تر از قطع دارد نمی تواند جانشین قطع موضوعی وصفی شود. البته در قطع موضوعی طریقی این جانشینی امکان پذیر است. زیرا در این جا هم صرفاً طریقیّت مورد نظر شارع است و این طریقیّت از راه امارات معتبره و اصول محرزه نیز به لطف شارع حاصل می شود.

ظن یعنی کشف %51 تا %99. یعنی کشف واقع با احتمال خلاف. ظن نیز مانند قطع آینه است امّا شفّاف نیست و برای بیننده یقین حاصل نمی کند. طریقیّت ظن به واقع ناتمام و نامطمئن است. جعل حجّیّت برای ظن بیمه کردن طریقیّتش است. لذا ظنّ معتبر نیز مانند قطع معذّر است. یعنی حتّی اگر خلاف واقع هم بشود مستلزم عقاب نمی شود. ظن نیز گاهی طریقی و گاهی موضوعی است و ظنّ موضوعی یا موضوعی وصفی است و یا موضوعی طریقی. ظنّ طریقی محض و ظنّ موضوعی طریقی بر خلاف ظنّ موضوعی وصفی جانشین پذیر است.

تنبیهات قطع:

تنبیه اوّل: تجرّی؛

در این مقام 4 اصطلاح وجود دارد: اطاعت، معصیّت، انقیاد و تجرّی. اگر مکلّف قطع به تکلیف داشت یا قطع او با واقع مطابق است یا نیست. اوّلی علم و دوّمی جهل مرکّب است. حالت اول دو قسم دارد: یا طبق قطع عمل می کند که مطیع است و فعلش اطاعت است. یا با قطعش مخالفت می کند که عاصی است و فعلش معصیت است. حالت دوّم دو قسم دارد: یا طبق قطعش عمل می کند که منقاد است و فعلش انقیاد است. یا با قطعش مخالفت می کند که متجرّی است و عملش تجرّی است.

مسئله:

در مورد مطیع و عاصی بحث روشن است. بحث در ثواب منقاد و عقاب متجرّی است. در مورد ثواب منقاد خطری در کار نیست لذا حساسیّتی وجود ندارد. امّا عقاب یا عدم عقاب متجرّی محلّ اصلی بحث است. چهار قول وجود دارد: مشهور می گویند متجرّی معاقب است. شیخ می گوید متجرّی عقاب نمی شود. علّامه در نهایه و شیخ بهایی قائل به توقّف اند. صاحب فصول قائل به تفصیل است.

ادلّهِ مشهور:

1. اجماع: در دو فرع فقهی علماء اجماع کرده اند بر عاصی بودن کسی که با متجرّی قابل تطبیق است.

2. بناء یا سیرهِ عقلاء: عقلاء انسان متجرّی را مستحقّ مذمّت می دانند. بناء عقلاء مرتبهِ نازلهِ عقل است. شارع رئیس العقلاء است و مذمّت او عقاب اوست.

3. عقل: این دلیل دو بیان دارد:

بیان اول از شیخ در رسائل: عقل حکم می کند به قبح متجرّی. اتیان ما قطع العبد بکونه مبغوضاً لمولاه قبیح.

بیان دوّم از مرحوم سبزواری در ذخیرة المعاد: در قضاوت بین عاصی و متجرّی 4 حکم متصوّر است. اوّل این که هر دو معاقب باشند. دوّم این که هر دو غیر معاقب باشند. سوّم این که عاصی معاقب و متجرّی غیر معاقب باشد. چهارم این که عاصی غیر معاقب و متجرّی معاقب باشد. دوّمی قطعاً درست نیست چون معصیت محقّق است و هر معصیتی استحقاق عقاب دارد. چهارمی غیر معقول است بداهتاً. سوّمی هم عقلاً قابل قبول نیست زیرا عقاب و عدم عقاب به امری خارج از اختیار منوط شده است. پس حکم از نظر عقلی در اوّلی متعیّن می شود.