استاد محمد جواد نجفی / 5 اسفند 1397
گرایش ها و دوره های هرمنوتیک:
1- هرمنوتیک بی نام یا قدسی یا سنّتی: پیش از قرن 17. در این دوره حرف هایی زده می شد که رنگ و بوی هرمنوتیک داشت ولی منجر به ایجاد یک دانش نشده بود. آگوستیک می گوید کلّ متون مقدّس رمزدار نیست و فهم قسمت هایی از آن که فاقد رمز است نیازمند هرمنوتیک می باشد. مارتین لوتر در قرن 16 پروتستانیسم یا جنبش اعتراض دینی را پایه گذاشت. او احکام دینی را در دو حکم خلاصه کرد. همچنین وجود واسطه را در ارتباط با خداوند باطل شمرد. یکی از دلیل های دین گریزی در غرب باور های باطل کلیسا بود. غربی ها این مشکل خود را بعد ها به اسلام نیز نسبت دادند. مارتین لوتر معتقد بود همه کتاب مقدّس یکپارچه است و فهم هر جزء از آن بدون فهم کلّ آن ممکن نیست. پس فهم کتاب مقدّس نیازمند به خود کتاب مقدّس است که این جا نیاز به هرمنوتیک مشخّص می شد. نخستین بار قرآن در قرن 12 به دستور یک کشیش به نام رابرت کتونی دیر کلیسای فرانسه معروف به پطرس واجب التّکریم جهت تخریب به زبان لاتین ترجمه شد و تا 400 سال همین ترجمه در جهان مسیحیت رواج داشت.
2- هرمنوتیک مدرن یا رمانتیک یا روشی یا کلاسیک: از قرن 17 به بعد. آقای دیلتای از دانشمندان برجسته این دوره است.
3- هرمنوتیک پسامدرن یا نسبی یا فلسفی: قرن بیستم. آقای اشلایرماخر دانشمند شاخص این دوره است.
4- هرمنوتیک نئوکلاسیک یا عینی گرا: نظریه گفتمان وارونه با این بیان که با استفاده از عناصر ماقبل پسامدرن آموزه های پسامدرن را نفی می کند.
هر تفسیری لابد و ناگریز وابسه به دانش هرمنوتیک است. دانش هرمنوتیک می تواند در فهم بهتر دین به ما کمک کند و حتی اگر این کارکرد را هم نداشته باشد می تواند به ما کمک کند تا آسیب های فهم دینی را در تفکّر غرب درک کنیم.
هرمنوتیک زائیده اندیشه فیلسوفان قارّه ای است. به فیلسوفان اروپایی فیلسوفان قارّه ای گفته می شود. به فیلسوفان دیگر مانند فلاسفه آمریکائی فیلسوفان تحلیلی گفته می شود.
مقولات، چارچوب و مسائل هرمنوتیک:
1- ماهیّت فهم و تفسیر: جای این مسئله در خود علم تفسیر نیست. در این مسئله روی ماهیّت خود فهم و تفسیر تأمّل می شود و نتیجه، محصول و متعلّق فهم و تفسیر به هیچ وجه مدّ نظر نیست.
2- نسبت میان فهم و تفسیر.
3- چگونگی رخ دادن تفسیر. برخورد افق معنایی مفسّر با افق معنایی مؤلّف منجر به پیدایش تفسیر می شود.
4- امکان دستیابی به فهم معتبر. برخی معتقدند که اصولا فهم معتبر وجود ندارد.
5- وجود معیار فهم معتبر.
6- امکان فهم نهایی متن یا به عبارتی دیگر پایان پذیر یا پایان ناپذیر بودن فهم متن.
7- لزوم روش برای فهم متن.
8- پایه های تفسیر یک متن. متن، مؤلّف و مفسّر. برخی معتقد به نادیده گرفتن مؤلّف با تعبیر مرگ مؤلّف هستند. برخی دیگر هم متن و هم مؤلّف را نادیده می گیرند و فقط مفسّر را معتبر می دانند. در مجموع عدّه ای متن محور، عدّه ای مؤلّف محور و عدّه ای دیگر مفسّر محور هستند.
9- امکان دستیابی به فهم متن بدون پیشفرض و دیدگاه.
رویکرد سنّتی در هرمنوتیک:
کوشش برای دریافت مراد جدّی مؤلّف از دریچه متن با قواعد زبانی، عرفی و عقلانی. این رویکرد مؤلّف محور به شمار می رود. در این رویکرد هیچ پیشفرضی در تفسیر متن پذیرفته نیست.