سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدینة العلم

یادداشت های محمد عابدینی

استاد محمّد کاظم رحمان ستایش / 5 اسفند 1397

تبارشناسی بحث:

یکی از مؤلّفان 14 تعریف برای علم دینی گردآوری کرده است. علم دینی دانشی است که بنیان های آن بر اساس دین باشد. این بحث در فلسفه دین مورد بررسی قرار می گیرد. بحث دیگری نیز وجود دارد با عنوان علم و دین که محل طرح آن در کلام جدید می باشد. امّا موضوع این درس که قرآن و علوم بشری می باشد اخص از هر دو مبحث است و مسأله ای میان رشته ای محسوب می شود.

سؤال ما در این درس این است که آیا قرآن کریم متکفّل بیان علوم است؟ رابطه میان قرآن و علوم بشری چیست؟پاسخ برخی این است که دین عقل را معتبر و دارای حجّیّت شرعی دانسته است. به همین دلیل همه ادراکات عقلی محض رنگ دینی پیدا می کنند. به همین خاطر است که برخی ادّعا کرده اند که علم غیر دینی وجود ندارد.

نکته: مبحث میان رشته ای به این معناست که داده ها، گزارش ها و یافته ها از هر دو رشته مستفاد بوده و گزاره های هر دو رشته با هم تأثیر و تأثّر داشته باشند.

تاریخچه بحث:

این بحث فرع بر عنوان متون مقدّس و علوم بشری است. سابقه این بحث به قرن 17 باز می گردد. پیش از این زمان عالمان دینی عالمان علوم تجربی نیز بودند. به همین دلیل به طور طبیعی مسیر علوم به نحوی بود که یافته های علوم بشری و محتوای متون مقدّس دچار تعارض نمی شدند. سپس عالمانی ظهور کردند مانند گالیله و نیوتون که عالم علوم تجربی بودند ولی عالم دینی نبودند. البته این افراد متدیّن بودند ولی دغدغه ای برای رفع تعارض بین آموزه های دین و علم تجربی نداشتند. این عالمان به گزاره هایی دست پیدا کردند که با آموزه های متون مقدّس سازگاری نداشت. این تضاد در قرن 17 و ماجرای گردش زمین و به دنبال آن محاکمه گالیله به اوج رسید. در قرن 18 این تضاد شدّت گرفت تا این که هیوم مدّعی شد همه علوم که ما برای زندگی نیاز داریم بدون نیاز به اعتقادات دینی قابل دستیابی است. در اواسط قرن 18 گروهی از عالمان متدیّن مانند کانت برای صیانت از دین نظریّه ای دادند که نظامی بین علم و دین را با این بیان ارائه می کرد که مرز مشخّصی بین دین و علم وجود دارد و هر کدام هدف و غرض مشخّصی دارد. عدّه زیادی از عالمان غیردینی متدیّن این نظریّه را پسندیدند. این نظریّه در عمل به عقب نشینی و مغلوب شدن نهاد و کارگزاران دین منجر شد. در قرن 19 و با پیشرفت های روزافزون علوم بشری این اعتقاد شکل گرفت که حتّی خدا هم قابل و لازم به حذف است و نیازی به او وجود ندارد. در قرن بیستم عالمان به یکی از دیدگاه های نیوتون توجّه پیدا کردند. نیوتون مدّعی شده بود علم با پیشرفت خود باید بتواند آینده را پیشبینی نماید. بعد ها با توجّه به موارد متعدّدی که مسائل مختلف به سبب وجود عوامل ناشناخته غیر قابل پیشبینی بود، این دیدگاه دچار خدشه شد. عالمان تجربی به ناچار به صورت اجمالی معترف شدند که علم به کمال خود نرسیده است و همه مسائل در رشته های مختلف حل نشده است. به همین دلیل تئوری حذف خدا ضعیف و مخدوش شد. البته در همین برهه نظریّه ای مطرح شد با عنوان هرج و مرج که اصولا نظم و منطق کامل در فرایند های جهان وجود ندارد. در قرن بیستم به همین دلیل به طور اجمالی زمینه پذیرش معنویّت کلّی و اذعان به وجود قدرت بالادستی پیدا شد. در قرن 21 نهضت انکاری علیه خدا و دین وجود ندارد و رویکردی غیر علمی محسوب می شود. این مسیر و چالش میان علم و دین در دنیای مسیحیّت اتّفاق افتاد و در دنیای اسلام چنین بحثی وجود نداشت. پیدایش این بحث در جهان اسلام به دوران استعمار کشور های مسلمان بر می گشت. مسلمانان تلاش کردند با توجه به مغلوب بودن در نزاع اقتصادی و سیاسی در نزاع علمی پیروز شوند و این باور را به اثبات برسانند که علیرغم تعارض میان مسیحیّت و علم تعارضی میان آموزه های اسلامی و علم وجود ندارد. تقدّم تاریخی پیدایش تألیفاتی در زمینه رابطه میان علم و دین مسیحیّت نسبت به اسلام تأیید کننده این نکته است. قسمتی از این تلاش های برای نشان دادن عدم تعارض مباحث نظری و تئوریک بود. قسمتی دیگر در راستای نشان دادن اعجاز علمی قرآن کریم بود. به این نحوه که آموزه های قرآن کریم مانند رموزی یافته های علمی جدید بشری را بیان کرده است. مرحله بعدی با عنوان تفسیر علمی این بود که فارغ از مسأله اعجاز همه آیات قرآن مشتمل بر آموزه های علمی است. از جمله کتاب الجواهر فی تفسیر القرآن الکریم نوشته طنطاوی بن جوهری که در 26 جلد به این سبک از تفسیر پرداخت و نوع دیدگاه افراطی آن سبب شد که مورد اقبال قرار نگیرد و افرادی به مخالفت با آن برخیزند که گاهی در این مخالفت ها هم افراط هایی وجود داشت.

 

دیدگاه های موجود در نسبت بین قرآن و علوم بشری

1-   تعارض

2-   جدایی

3-   ارتباط