مدینة العلم

یادداشت های محمد عابدینی

استاد عزّت الله مولائی نیا / 27 بهمن 1397

سرفصل ها و هدف:

هدف اصلی شناخت سیر تطوّر اندیشه دانشوران فریقین در اعجاز قرآن. یعنی در مورد اعجاز قرآن کریم چه کتبی نوشته شده است: کتابشناسی اعجاز. چه اندیشه ای در مورد اعجاز وجود دارد؟ از باب صرفه است یا ناتوانی؟ ابعاد اعجاز قرآن چیست؟ اعجاز به معنای تحدّی است یا نسبت به تحدّی مطلق است؟ تعریف معجزه چیست و چه ویژگی هایی دارد؟ شبهات وارد بر اعجاز قرآن و پاسخ آن ها.

این درس حیاتی ترین درس علوم قرآن و تفسیر است. چون اعتقاد به اعجاز قرآن اساس همه مباحث مربوطه است. قرآن کریم تنها معجزه جاری در زمان است. چون زمان تمام معجزات دیگر منقضی شده است.

کلیات مشتمل بر تاریخچه و آثار متنشره در این زمینه.

آقای رضایی اصفهانی در این زمینه کتابشناسی کرده اند.

ویژگی های اعجاز قرآن. سیر تحدّی و این که آیا این تحدّی الان نیز فعلیّت دارد یا نه؟

مهمترین دیدگاه ها درباره اعجاز قرآن: که به صورت قرن به قرن بیان شده است. التمهید ج 4 منبع این بخش می باشد. اولین نفر خطابی متوفّای 388 معرفی شده است که صاحب کتاب اعجاز بیانی و بلاغی قرآن کریم است که همراه با دو کتاب دیگر تحت عنوان ثلاث رسائل فی اعجاز القرآن الکریم چاپ شده است. اعجاز وجوه مختلفی دارد ولی همه وجوه آن نسبت به همه آیات قرآن

شمول ندارد و تنها وجهی که فراگیر است اعجاز بیانی است. در قرون سوم و چهارم مباحث اعجاز قرآن کریم پیرامون اعجاز بیانی و بلاغی مطرح بوده است. یکی از وجوه اعجاز قرآن کریم اعجاز تاثیری است. تعبیر هیت لک که در سوره یوسف آمده است بیان الهی است نه سخن منقول زلیخا و تاثیر شگرفی که در آن وجود دارد یکی از  تجلیات اعجاز تاثیری قرآن کریم است. ابوبکر باقلانی نفر بعدی است که در سیر این اندیشه نقش آفرین بوده است. از جمله مباحثی که ایشان طرف کرده اند تاثیر امی بودن پیامبر در این اعجاز است. نفر بعد شیخ طوسی است مولف کتاب الهادی الی طریق  الرشاد است. نفر بعدی مرحوم عبدالقاهر جرجانی است. همچنین راغب اصفهانی و سیر مرتضی که از نظریه صرفه دفاع کرده اند. جناب شافعی نظریه نظم را مطرح کرد. ابن عطیه اندلسی نظریه صحت المعانی را مطرح کرده اند که در باب فصاحت است. نفر بعد آقای سکاکی است که به بعد فصاحت و بلاغت توجه داشته است. فخر رازی اعجاز را فقط در بعد بلاغی معتبر می داند. آقای قرطبی ده وجه را برای اعجاز قرآن قائل بود. ابن میثم بحرانی سه وجه را معتبر می داند. ابن تیمیه هفت وجه را می شمرد. زرکشی دوازده وجه را برشمرده است. تحقیق جلسه بعد. سیوطی سی و پنج وجه برای اعجاز قرآن بیان کرده است در کتاب معترک الاقران. مرحوم آلوسی چهار وجه و محمدجواد بلاغی در کتاب آناء الرحمان وجوهی برای اعجاز قرآن بیان کرده است. مرحوم کاشف الغطاء چهار وجه برای اعجاز قرآن شمرده است. دکتر عبدالله دراز به اعجاز آهنگ و صوت پرداخته است و این وجه را دلیل اعجاز قرآن می داند. آقای راضعی در کتاب خود بلاغت، صوت، موسیقی و اعجاز قرآن را شمرده اند. علامه طباطبایی قرآن را برای هر متخصصی در رشته تخصصی خود اون دارای وجه اعجاز دانسته اند. مرحوم خویی در البیان 6 وجه قائلند که عبارتند از فصاحت و بلاغت، اسلوب، انغام و الحان، معارف بلند، قوانین حکیمانه و دلائل و براهین. امام خمینی در کتاب آداب الصلات اسرار درونی آیات را معجره می دانند. آیت الله معرفت در کتاب تمهید ابعاد علمی را معرفی می کند.

منابع:

التمهید آیت الله معرفت ج 4

البیان آیت الله خویی

المیزان آیت الله طباطبایی


استاد عزّت الله مولائی نیا / 27 بهمن 1397

سرفصل ها:

1- اثبات وجود خداوند از منظر قرآن کریم: در آیات قرآن کریم برای اثبات قرآن کریم به فطرت توجّه داده شده است. هر انسانی در بدو تولّد یگانه پرست است. امّا در ادامه گاهی پدر و مادر او را دوگانه پرست یا چندگانه پرست می کنند. در حقیقت انسان در بدو تولّد با تکیه بر فطرت خود خدا را درک می کند. اما محیط رو را از این نقطه تعادل دور می کند. همه خداجو هستند اما در خدایی که پیدا می کنند متفاوت می شوند. اصل خداجویی آموزشی نیست و در سرشت انسان قرار دارد. حنافت یعنی فطرت گرایی و جنافت یعنی فطرت گریزی.

2- اقسام توحید

3- شرک از از منظر قرآن کریم، اقسام آن، زمینه های آن و پیامد های آن

4- بررسی مسئله توّسل، زیارت قبور و سوگند دادن به خداوند

5- بررسی مسئله شفاعت و اقسام آن

منابع:

1- جزوه

2- تفسیر موضوعی قرآن کریم آیت الله جوادی آملی

3- پیام قرآن جلد 3 آیت الله مکارم شیرازی

4- الالهیّات آیت الله سبحانی

5- آیین وهابیّت آیت الله سبحانی

تبیین تفسیر موضوعی: کتاب تقسیمات تفسیری 23 صفحه را به تبیین تفسیر موضوعی اختصاص داده است. یکی از مطالب بیان شده در این بخش این است که تفسیر ترتیبی مقدّمه تفسیر موضوعی می باشد. تفسیر ترتیبی می تواند طبق ترتیب نزول یا ترتیب مصحف باشد. تفسیر ترتیبی و تفسیر موضوعی هیچ کدام به تنهایی نمی توانند هدف قرآن کریم را محقّق کنند. بلکه باید تلفیقی از هر دو روش بکار گرفته شود. این روشی است که سیّد قطب و علّامه طباطبایی بکار گرفته اند. هر سوره ای شخصیّتی مستقل دارد که آن را از سایر سوره ها متمایز می کند. یعنی هر سوره اهداف و اغراضی متمایز و مستقل از سایر سوره ها دارد. آیات گاهی به هم وابسته هستند. مثل آیات محکم و متشابه که آیات متشابه در کنار آیات محکم قابل تفسیر هستند. تفسیر موضوعی به بیانی همزاد قرآن کریم است. در سیره اهل بیت علیهم السّلام هم به وفور تفسیر آیات قرآن به توسّط آیات دیگر قرآن دیده می شود.

سه فرق عمده بین تفسیر موضوعی و ترتیبی:

1- در تفسیر ترتیبی مدلول آیات و نظر قرآن کریم به صورت جامع ادّعا نمی شود ولی در تفسیر موضوعی نظر و و مدلول قرآن بیان می شود.

2- در تفسیر ترتیبی ابعاد مختلف یک آیه دیده می شود نه یک موضوع.

3- در تفسیر ترتیبی طیف گسترده ای از مباحث مطرح می شود که تنوّع بالایی دارد بر خلاف تفسیر موضوعی.

تاریخ تفسیر موضوعی:

گفته شده سیّد جمال الدّین اسد آبادی پایه گذار تفسیر رسمی موضوعی است که بعد ها شاگردان او از جمله شیخ محمّد عبده آن را ادامه دادند. البته این روش در بحار الانوار دیده می شود ولی نه به صورت رسمی.


در پاسخ به این که شهرت تعلّق دارد به نجاست یا طهارت دقّت در یک نکته لازم است. شهرت یا اجماع متأخّر نباید با شهرت متقدّم مخالفت داشته باشد. اگر این شرط پذیرفته شد باید در هنگام تعارض اخبار و در صورت مخالفت شهرت های متعدّد شهرت متقدّم و یا شهرت عصر نبوی اخذ شود. امّا اگر این شرط معتبر دانسته نشود در شرایط مذکور هر کس باید شهرت عصر خود را در نظر بگیرد و توجّهی به شهرت سابقه نداشته باشد.


آیه 14: إنّ الله یدخل الّذین آمنوا و عملوا الصّالحات جنّات تجری من تحتها الأنهار إنّ الله یفعل ما یرید.

همانا خداوند کسانی را که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند به باغ هایی وارد می کند که از زیر آن ها رود هایی جاری هستند و همانا خداوند آنچه را که اراده کند انجام می دهد.


تعریف قاعده فراغ: قاعده فراغ عبارت است از حکم ظاهری به صحّت عملی که شخص از انجام آن عمل فارغ شده است. به عنوان مثال اگر مکلّف نمازی خواند و بعد از اتمام نماز در اجزاء یا شرایط آن نماز از نظر صحّت شک کرد، قاعده فراغ حکم ظاهری صحّت نماز را برای این شخص اثبات می کند.

تعریف قاعده تجاوز: قاعده تجاوز عبارت است از حکم ظاهری به اتیان جزء مشکوک پس از تجاوز از محلّ آن. به عنوان مثال اگر مکلّف در سجده نمازش شک کند که آیا رکوع نماز را به جا آورده است یا نه، قاعده تجاوز حکم ظاهری به اتیان رکوع را برای او جعل می کند. در جریان این قاعده فرقی نمی کند آن عملی که انجام آن مشکوک است جزئی از اجزاء یک مرکّب باشد که بعد از انجام برخی از اجزاء آن در انجام آن جزء خاصّ شک شده باشد و یا عملی مستقلّ باشد که وقت خاصّ دارد و بعد از پایان وقت آن در انجام آن تردید شده است. 

بنا بر این فرق اجمالی این دو قاعده بنا بر این که دو قاعده مستقلّ باشند آن است که مورد قاعده فراغ شکّ در صحّت جزء آورده شده است امّا مورد قاعده تجاوز شکّ در اصل آوردن جزء است.


مهارت های لازم برای نگارش یک پایان نامه

1- مسئله یابی: مسئله جدید باشد و خود دانشجو آن را پیدا کرده باشد. پرداختن به مسئله و پاسخ آن مشکلی را از جامعه حل کند.

2- مسئله شناسی: حل کامل و بهینه مسئله در گرو شناخت مسئله است. دانشجو باید چیستی و کاربرد مسئله در جامعه را بداند.

3- طراحی مسئله و پزوهش: مقدمه - فهرست - دیباچه - طراحی بدنه - تعیین فصول.

4- جمع آوری اطلاعات: این مرحله وقتگیر اما مهم است. مطالب باید از منابع مختلف جمع آوری و فیش برداری شوند.

5- نقد و بررسی اطلاعات جمع شده: فیش ها باید از نظر تغایر با کتاب و سنت و علم و عقل مورد پالایش قرار بگیرند.

6- آنالیز، تحلیل و جمع بندی اطلاعات.

7- تدوین و چیدمان پژوهش: مطالب طوری کنار هم گذاشته و مرتب شوند که گویا از ابتدا با هم بوده اند.

8- دفاع از مطالب گردآوری شده: در این مرحله کسب رضایت استاد راهنما اهمیت زیادی دارد.

روش به دست آوردن اطلاعات: باید راهکارپیشرفته تحقیق را شناسایی کنیم و روش کسب اطلاعات را به دست بیاوریم. تحقیق یعنی روشن کردن یک مطلب حق و پیدا کردن پاسخ محققانه برای مشکلات. در تحقیق ذوق اشخاص جایگاهی ندارد. هر کس ذوق و میل و سلیقه ای دارد که در موضوعات مختبف به دنبال آن ها می رود. این سلایق و ذوق ها نباید پژوهش را تحت تاثیر خود قرار دهد.

نکته1: منبع شناسی: اعتبارسنجی منابع اهمیت زیادی دارد.

نکته2: مطلب شناسی: این شناخت 14 فیلتر دارد: قرآن - روایات - سنت - تاریخ - عقل منابع مرتبط و تایید شده - و ...

نکته3: فیش برداری: فیش ها باید در موضوعات مشابه و گوناگون و فصل های مختلف دسته بندی شوند.

نکته4: موضوع شناسی: موضوع اعم از مسئله است. موضوع عمومیت دارد اما مسئله خاص است. تحقیقات باید مسئله محور باشد نه موضوع محور.

راه های به دست آوردن اطلاعات:

1- روش تجربی: روشی که به طور مستقیم و از راه آزمون و خطا و تجربه اطلاعات را به دست می آوریم که شامل دو بخش است: پژوهش های علوم تجربی و پژوهش های علوم انسانی.

2- روش عقلی: مباحث با عقل سر و کار دارند و نظری هستند. در این روش مطالب جمع آوری و در ادامه به عقل سپرده می شوند.

در علوم انسانی روش پژوهش مانند اقتصاد، مدیریت و روانشناسی نیمه تجربی است که در غرب به آن go and see گفته می شود. یعنی برو ، ببین و جواب را بیاور.

نکته: مشاهده گاهی مستقیم و گاهی غیر مستقیم است. در بسیاری از پژوهش های علوم انسانی، مدیریتی، روانشناسی و جامعه شناسی لازم است با علم آمار و سنجش و همچنین پژوهش عملیاتی آشنایی داشت.

3- روش عرفانی: در مسائل عرفانی عقل کاربردی ندارد و به شهود مربوط می شود. بعضی از مطالب از طریق شهود شخصی به دست آیند که قابل تعمیم نیستند. عرفان و شهود اموری شخصی هستند.

نکته: در پژوهش های عرفانی و شهودی پژوهشگری که ود شهود ندارد باید شهودات دیگران را جمع آوری کرده و پس از مطابقت با قرآن و منابع دیگر از طرف آن ها نقل کند.

پژوهش های علوم انسانی:

1- در علوم انسنی از کلیات بحث می شود.

2- در علوم انسانی باید اقوال مختلف را دیده، جمع بندی کرده و از آن ها یک نتیجه یا نظریه دریافت نمود.

3- در علوم انسانی چنین توصیه می شود که برو و بپرس. لذا باید بدانیم از چه کسانی بپرسیم.

4- در علوم اجتماعی تحقیق باید به صورت میدانی باشد. این تحقیق گاهی مستقیم و گاهی غیر مستقیم است. به این صورت که از یک نمونه آمار گرفته می شود و تصمیمات کلی گرفته می شود و به کل تعمیم داده می شود.

نکته: در روش های غیر مستقیم خود پژوهشگر اطلاعات را به دست نمی آورد. بلکه از طریق واسطه ها به مطالب دست پیدا می کند.


الموجز فی أصول الفقه - آیت الله جعفر سبحانی - جلد 1 - صفحه 6 تا 10

الفهرس العامّ لهذا الجزء

فهرست کلّی این جلد از کتاب

1. المقدّمة تتضمّن إثنی عشر أمرا.

1. مقدّمه ای که شامل 12 بخش می شود.

2. المقصد الأوّل فی الأوامر و فیه عشرة فصول.

2. مقصد اوّل درباره اوامر که ده فصل دارد.

3. المقصد الثّانی فی النّواهی و فیه ستّة فصول.

3. مقصد دوّم درباره نواهی که سه فصل دارد.

4. المقصد الثّالث فی المفاهیم و فیه خمسة أمور و ستّة فصول.

4. مقصد سوّم  درباره مفاهیم که پنج بخش و شش فصل دارد.

5. المقصد الرّابع فی العموم و الخصوص و فیه إثنا عشر فصلا.

5. مقصد چهارم درباره عموم و خصوص که دوازده فصل دارد.

6. المقصد الخامس فی المطلق و المقیّد و المجمل و المبیّن و فیه ستّة فصول.

6. مقصد پنجم درباره مطلق و مقیّد و همچنین مجمل و مبیّن که شش فصل دارد.

و قبل الخوض فی المباحث الأصولیّة نذکر أمورا کالمقدّمة للکتاب:

و پیش از غرق شدن در مباحث اصولی مواردی را ذکر می کنیم که برای کتاب به منزله مقدّمه هستند:

المقدّمة:

مقدّمه

و فیها أمور:

در این مقدّمه مواردی بیان شده است:

الأمر الأوّل: تعریف علم الأصول و موضوعه و مسائله و غایته.

مورد اوّل: تعریف علم اصول و موضوع، مسائل و هدف آن.

الأمر الثّانی: فی تقسیم المباحث الأصولیّة إلى لفظیّة و عقلیّة.

مورد دوّم: درباره تقسیم مباحث اصولی به لفظی و عقلی.

الأمر الثّالث: فی الوضع و أقسامه الأربعة و تقسیمه أیضا إلى شخصیّ و نوعیّ.

مورد سوّم: در وضع و اقسام چهارگانه اش و همچنین تقسیم آن به شخصی و نوعی.

الأمر الرّابع: تقسیم الدّلالة إلى تصوّریّة و تصدیقیّة.

مورد چهارم: تقسیم دلالت به تصوّری و تصدیقی.

الأمر الخامس: فی الحقیقة و المجاز.

مورد پنجم: درباره حقیقت و مجاز.

الأمر السّادس: علامات الحقیقة و المجاز.

مورد ششم: علامت های حقیقت و مجاز.

الأمر السّابع: الأصول اللّفظیّة.

مورد هفتم: اصول لفظی.

الأمر الثّامن: الاشتراک و التّرادف و إمکانهما و وقوعهما.

مورد هشتم: اشتراک و ترادف و امکان و وقوع آن دو.

الأمر التّاسع: إستعمال المشترک فی أکثر من معنى.

مورد نهم: بکارگیری مشترک در بیشتر از یک معنا.

الأمر العاشر: الحقیقة الشّرعیّة و المتشرّعیّة.

مورد دهم: حقیقت شرعیّه و متشرّعیّه.

الأمر الحادی عشر: فی أنّ أسماء العبادات و المعاملات موضوعة للصّحیح أو للأعمّ.

مورد یازدهم: درباره این که اسماء عبادات و معاملات برای صحیح وضع شده اند یا اعم.

الأمر الثّانی عشر: المشتقّ و أنّه موضوع للمتلبّس بالمبدأ أو للأعمّ.

مورد دوازدهم: مشتق و این که مشتق برای متلبّس به مبدأ وضع شده است یا برای اعم.

استاد عابدی - درس ششم

- مکتب نجف و قم با دقت علمی متمایز نیستند بلکه دو مدرسه محسوب می شوند. 


الموجز فی أصول الفقه - آیت الله جعفر سبحانی - جلد 1 - صفحه 6

استاد عابدی - درس پنجم

در یادداشت قبل بیان شد که آیت الله جعفر سبحانی برای تاریخ تحوّلات علم اصول معتقد به دو دوره هستند. سپس گفتیم ایشان دوره دوّم را به سه عصر تقسیم می کنند. عصر اوّل: عصر نضیج. نضج یعنی به پختگی رسیدن. ایشان می گویند این دوره با شاگردان حاذق مرحوم وحید بهبهانی آغاز شد در حالی که ایشان پیش تر شاگردان مرحوم وحید بهبهانی و خود ایشان را مربوط به دوره انفتاح دانسته بود. بنابر این اینجا فرمایش ایشان محلّ تأمّل است. ایشان شیخ الاسلام محمّد تقی رازی نجفی مسجد شاهیان اصفهانی مشهور به آقا نجفی اصفهانی (متوفّای 1293) صاحب کتاب هدایة المسترشدین فی شرح أصول معالم الدّین را در صدر این دانشمندان معرّفی می کنند. از علماء این دوره همچنین می توان به ملّا محمّد شریف مازندرانی مشهور به شریف العلماء (متوفّای 1246) استاد شیخ اعظم مرتضی انصاری شوشتری (متوفّای 1281) و صاحب رساله "جواز الامر مع العلم بإنتفاء الشّرع" و همچنین شیخ محمّد حسین اصفهانی (متوفّای 1308) برادر و شاگرد آقا نجفی اصفهانی صاحب کتاب الفصول الغرویّة فی الأصول الفقهیّة اشاره کرد.

عصر دوّم: عصر تکامل. علماء این عصر عبارتند از: 1- شیخ اعظم مرتضی انصاری شوشتری مشهور به شیخ الفقهاء و المجتهدین (متوفّای 1281) صاحب کتاب فرائد الأصول معروف به رسائل 2-  میرزا محمّد حسن حسینی مشهور به میرزای شیرازی یا امام مجدّد شیرازی (متوفّای 1312) صاحب رساله "إجتماع الأمر و النّهی" 3- آیت الله محمّد کاظم خراسانی مشهور به آخوند خراسانی (متوفّای 1329) صاحب کتاب کفایة الأصول 4- میرزا محمّد حسین غروی نائینی (متوفّای 1239) صاحب کتاب فوائد الأصول 5- آیت الله عبد الکریم حائری یزدی (متوفّای 1355) صاحب کتاب درر الفوائد. 6- شیخ ضیاء الدّین علىّ بن آخوند ملّا محمّد کبیر کزازى عراقى (اراکى) مشهور به آقا ضیاء عِراقی (متوفّای 1361) صاحب کتاب المقالات الأصولیّة 7- آیت الله محمّد حسین غروی اصفهانی مشهور به محقّق غروی (متوفّای 1361) صاحب کتاب نهایة الدّرایة فی شرح الکفایة. 8- آیت الله حاج آقا حسین طباطبائی بروجردی (متوفّای 1380). 9- آیت الله سیّد روح الله موسوی خمینی مشهور به امام خمینی (متوفّای 1409) صاحب کتاب مناهج الوصول إلی علم الأصول.



الموجز فی أصول الفقه - آیت الله جعفر سبحانی - جلد 1 - صفحه 6

استاد عابدی - درس چهارم

- عامّه به خاطر کوتاه بودن دستشان از دامان ائمه و اشتغال بیشتر به حکومت جامعه که منجر به احتیاج بیشترشان به استنباط احکام می شد در توسعه و تکمیل علم اصول از نظر زمانی بر شیعه تقدّم داشته اند. البته بعد ها این موازنه تغییر کرد و در حال حاضر حجم تألیفات اصولی شیعه نسبت به عامّه قابل مقایسه نیست.

- أدوار یا أعصار علم اصول و یا به عبارتی دیگر تحوّل و تطوّر در علم اصول: دوره به مقطع زمانی خاصّی از تاریخ تحوّلات، جهش و پیشرفت یک علم گفته می شود. مفهوم تحوّل نسبت به حهش و پیشرفت عامّ می باشد. زیرا هم شامل تغییرات افزایشی و مثبت می شود و هم تغییرات کاهشی و منفی. برخی از جمله آیت الله جعفر سبحانی فقط نوع اوّل را مشمول مفهوم تحوّل دانسته اند و به خاطر همین اختلاف مبنایی در شمارش دوره ها و أعصار علم اصول تفاوت هایی دیده می شود.

- عوامل مؤثّر در دوره زمان، مکان و شخصیّت هستند. زمان: تغییرات و تحوّلات در بستر زمان نقش بسزایی در شکل گیری موضوعات و مسائل مختلف فقهی دارد و همین عامل سبب می شود علم اصول نیز پا به پای فقه دچار دگرگونی هایی بشود. مکان: تغییر محلّ و پایگاه رشد و حرکت علم فقه در شهر ها و حوزه های مهمّ در طول زمان باعث ایجاد تغییراتی در نگرش های فقهی و به تبع آن علم اصول می شود. شخصیّت که مهمترین عامل است: ایمان و تقوا که طبق روایات تاثیر مستقیم در میزان فهم دارد، آشنایی با عرف، تعاملات، عمق فکری و دقّت نظر شخصیّت عالم بیشترین نقش را در ایجاد تحوّلات اساسی در یک علم ایفاء می کند. آیت الله جعفر سبحانی با توجه به این که تحوّل را صرفا به معنای جهش و نه افول می داند تاریخ علم اصول را به دو دوره تقسیم می کند. مبنای اکثر علماء معنای مطلق است. دکتر گرجی نه دوره را برای تاریخ علم اصول ذکر می کند. شهید آیت الله محمد باقر صدر سه دوره و مرحوم آیت الله سیّد محمود هاشمی شاهرودی شش دوره را برای علم اصول بر شمرده اند. آقای مهدی علی پور در کتاب درآمدی بر تاریخ علم اصول شش دوره و در مقاله ای دیگر نه دوره را در تاریخ علم اصول در نظر بیان می کند. آنچه سبب این اختلافات می شود توجّه و غفلت نسبت به یک یا چند عامل از عوامل مؤثّر در دوره های علم اصول است.

- آیت الله جعفر سبحانی معتقد است در تاریخ علم اصول دو دوره وجود دارد: مرحله اوّل: از اوائل قرن سوّم تا عصر علّامه حلّی (متوفّای 626). یکی از اختلافات مبنایی ایشان با بقیه همین جاست که ایشان آغاز دوره را از قرن سوّم می داند در حالی که بیشتر علماء آغاز آن را پیش از آن و از همان عصر نبوی (ص) می دانند. ایشان مرحله اوّل را شامل سه عصر می داند: 1- عصر نشر یا بروز، ظهور و پیدایش. در این دوره تک رساله هایی وجود دارند و کتاب هایی که شامل عموم مسائل اصولی هستند یافت نمی شود. 2- عصر نموّ یا افزایش. کتاب های شاخص این دوره التّذکرة بأصول الفقه نوشته شیخ مفید (متوفّای 413)، کتاب الذّریعة إلی أصول الشّریعة نوشته سیّد شریف مرتضی (متوفّای 436)، کتاب التّقریب (یا التّهذیب) نوشته أبو یعلی حمزه بن عبد العزیز مشهور به سلّار دیلمی (متوفّای 463) و کتاب العدّة فی أصول الفقه نوشته شیخ طوسی (متوفّای 460) است. 3- عصر درخشش.  در این عصر می توان به دانشمند بزرگ أبو المکارم عزّ الدّین حمزه بن علیّ بن زهره حلبی مشهور به إبن زهره (متوفّای 585) صاحب کتاب غنیة النّزوع إلى علمی الأصول و الفروع اشاره کرد. شیخ طوسی در عصر خود چنان درخششی داشت که تا حدود صد سال کسی خدشه ای در آراء و فتاوای وی وارد نمی کرد. اوّلین فرد شاخصی که این فضا را شکافت إبن زهره بود. بعد ها محمّد بن منصور بن احمد بن إدریس حلّی عجلی مشهور به إبن إدریس (متوفّای 597) این فضا را با نقد گسترده آراء شیخ طوسی به اوج رساند. از جمله چنین دانشمندانی أبو القاسم نجم الدّین جعفر بن حسن بن یحیی بن سعید حلّی مشهور به محقّق حلّی یا محقّق اوّل (متوفّای 676) صاحب کتاب معارج الأصول است. پس از او می توان به خواهرزاده اش حسن بن یوسف بن مطهّر حلّی مشهور به علّامه حلّی (متوفّای 726) اشاره کرد که صاحب تألیفات متعدّدی در علم اصول می باشد از جمله کتاب نهایة الوصول إلی علم الأصول. بیشترین انتقادات از سوی اخبارییّون متوجّه علّامه حلّی بود. با ظهور محمّد أمین إسترآبادی (متوفّای 1036) صاحب کتاب الفوائد المدنیّة دوره رکورد علم اصول آغاز شد. وی را مؤسّس أخباری گری جدید می دانند.

مرحله دوّم: از زمان ظهور محمّد باقر بن محمّد أکمل وحید بهبهانی (متوفّای 1205) که وی را احیاگر علم اصول می دانند تا زمان حاضر. آیت الله جعفر سبحانی مرحله دوّم را شامل سه عصر می داند: 1- عصر انفتاح. دلیل این نام گذاری این است که بعد از رکوردی که اخبارییّون ایجاد کردند مرحوم وحید بهبهانی مجدّدا راه حرکت علم اصول را باز کرد. در میان آثار ایشان در این مقام می توان به کتاب الفوائد الحائریّة اشاره کرد. شاگردان وی از جمله شیخ جعفر کاشف الغطاء و میرزا ابو القاسم بن محمّد حسن بن نظر علىّ جیلانى شفتى رشتى قمى مشهور به میرزای قمی صاحب کتاب القوانین المحکمة فی الأصول این مسیر را ادامه دادند.


الموجز فی أصول الفقه - آیت الله جعفر سبحانی - جلد 1 - صفحه 6

استاد عابدی - درس سوّم

- اجتهادی که در ابتدای اسلام صورت می پذیرفته اجتهاد ابتدایی و ساده بوده است. منابع اجتهاد طبق نظر مشهور أدلّه أربعه می باشد که عبارت است از کتاب، سنّت، عقل و إجماع. در این جا بحثی مطرح می شود پیرامون این که بناء عقلاء یا إرتکاز متشرّعه جزء أدّله مستقلّه هستند یا خیر که برای یافتن پاسخ آن مطالعه کتاب "فلسفه علم فقه" نوشته آقای سعید ضیائی فر توصیه می شود.

در میان أدلّه أربعه در مورد کتاب و سنّت بحثی وجود ندارد. امّا در مورد عقل و إجماع مباحثی مطرح می شود. آیت الله شهید محمّد باقر صدر در صفحه 15 کتاب الفتاوی الواضحة  می نویسد: {و أمّا ما یسمّى بالدّلیل العقلی الّذی إختلف المجتهدون و المحدّثون فی أنّه هل یسوغ العمل به أو لا فنحن و إن کنّا نؤمن بأنّه یسوغ العمل به و لکنّا لم نجد حکما واحدا یتوقّف إثباته على الدّلیل العقلی بهذا المعنى بل کلّ ما یثبت بالدّلیل العقلی فهو ثابت فی نفس الوقت بکتاب أو سنّة  و أمّا ما یسمّى بالإجماع فهو لیس مصدرا إلى جانب الکتاب و السّنة و لا یعتمد علیه إلّا من أجل کونه وسیلة إثبات للسّنّة فی بعض الحالات و هکذا کان المصدران الوحیدان هما الکتاب و السّنة. و آن چه که دلیل عقلی نامیده می شود مجتهدین و محدّثین در جواز عمل به آن اختلاف نظر دارند و ما با این که عمل به آن را جایز می دانیم ولی تا کنون حتّی یک حکم را نیافته ایم که اثباتش متوقّف باشد بر دلیل عقلی به این معنا. بلکه هر آن چه که با دلیل عقلی ثابت می شود در همان وقت با کتاب و سنّت نیز ثابت می شود. و امّا آن چه که إجماع نامیده می شود مصدری در کنار کتاب و سنّت نیست و به آن تکیه نمی شود مگر از این باب که وسیله ای باشد برای اثبات سنّت در بعضی حالت ها. بنا بر این مصدر های یگانه، کتاب و سنّت هستند.}.

کتاب و سنّت در استنباط احکام و طریقه کشف یکسان هستند. یعنی هر دو اغلب به صورت کتبی به ما می رسند. در این مقام ما باید سند و دلالت را بررسی کنیم. در مورد کتاب بر خلاف سنّت بحث سند مطرح نیست. بررسی دلالت نیز از راه قواعدی از ادبیّات، درایه و اصول انجام می شود. این که بگوییم کاربردی شدن علم اصول از زمان جناب شافعی بوده به این معناست که پیش از او این دلالت ها وجود نداشته یا مورد استفاده قرار نمی گرفته است که این سخن صحیحی به نظر نمی رسد.

امام علی (ع) در خطبه اوّل نهج البلاغه وضعیت کتاب خدا را در آن عهد این گونه بیان می فرماید: {کِتَابَ رَبِّکُمْ فِیکُمْ: مُبَیِّناً حَلاَلَهُ وَ حَرَامَهُ، وَ فَرَائِضَهُ وَ فَضَائِلَهُ، وَ نَاسِخَهُ وَ مَنْسُوخَهُ، وَ رُخَصَهُ وَ عَزَائِمَهُ، وَ خَاصَّهُ وَ عَامَّهُ، وَ عِبَرَهُ وَ أَمْثَالَهُ، وَ مُرْسَلَهُ وَ مَحْدُودَهُ، وَ مُحْکَمَهُ وَ مُتَشَابِهَهُ، مُفَسِّراً مُجْمَلَهُ، وَ مُبَیِّناً غَوَامِضَهُ، بَیْنَ مَأْخُوذ مِیثَاقُ عِلْمِهِ، وَ مُوَسَّع عَلَى الْعِبَادِ فِی جَهْلِهِ. وَ بَیْنَ مُثْبَت فِی الْکِتَابِ فَرْضُهُ، وَ مَعْلُوم فِی السُّنَّةِ نَسْخُهُ، وَ وَاجِب فِی السُّنَّةِ أَخْذُهُ، وَ مُرَخَّص فِی الْکِتابِ تَرْکُهُ، وَ بَیْنَ وَاجِب بِوَقْتِهِ، وَ زَائِل فِی مُسْتَقْبَلِهِ. وَ مُبَایَنٌ بَیْنَ مَحَارِمِهِ، مِنْ کَبِیر أَوْعَدَ عَلَیْهِ نِیرَانَهُ، أَوْ صَغِیر أَرْصَدَ لَهُ غُفْرَانَهُ، وَ بَیْنَ مَقْبُول فی أَدْنَاهُ، مُوَسَّع فِی أَقْصَاهُ. کتاب پروردگار میان شماست، که بیان کننده حلال و حرام، واجب و مستحب، ناسخ و منسوخ، مباح و ممنوع، خاصّ و عامّ، پندها و مثل ها، مطلق و مقیّد، محکم و متشابه مى باشد، عبارات مجمل خود را تفسیر، و نکات پیچیده خود را روشن مى کند، از واجباتى که پیمان شناسایى آن را گرفت و مستحبّاتى که آگاهى از آنها لازم نیست. قسمتى از احکام دینى در قرآن واجب شمرده شد که ناسخ آن در سنّت پیامبر (ص) آمده،  و بعضى از آن، در سنّت پیامبر (ص) واجب شده که در کتاب خدا ترک آن مجاز بوده است، بعضى از واجبات، وقت محدودى داشته که در آینده از بین رفته است.  محرّمات الهى از هم جدا مى باشند، برخى از آنها، گناهان بزرگ است که وعده آتش دارد و بعضى کوچک که وعده بخشش داده است، و برخى از اعمال که اندکش مقبول و در انجام بیشتر آن آزادند. (ترجمه: محمد دشتی)}. توجّه به نکاتی که در این فراز از خطبه مطرح شده است روشن می کند قواعد استنباط احکام شرعی از همان آغاز نزول وحی در میان مسلمانان معنا و کاربرد داشته است.

در مورد سنّت نیز امام (ع) در خطبه 210 در پاسخ به سؤالی در مورد احادیث بدعت آور و محلّ اختلاف که بین مردم رواج داشت می فرمایند: {إِنَّ فِی أَیْدِی النَّاسِ حَقّاً وَ بَاطِلًا وَ صِدْقاً وَ کَذِباً وَ نَاسِخاً وَ مَنْسُوخاً وَ عَامّاً وَ خَاصّاً وَ مُحْکَماً وَ مُتَشَابِهاً وَ حِفْظاً وَ وَهْماً وَ لَقَدْ کُذِبَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص) عَلَى عَهْدِهِ حَتَّى قَامَ خَطِیباً فَقَالَ مَنْ کَذَبَ عَلَیَّ مُتَعَمِّداً فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ ... وَ قَدْ کَانَ یَکُونُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص) الْکَلَامُ لَهُ وَجْهَانِ فَکَلَامٌ خَاصٌّ وَ کَلَامٌ عَامٌّ فَیَسْمَعُهُ مَنْ لَا یَعْرِفُ مَا عَنَى اللَّهُ سُبْحَانَهُ بِهِ وَ لَا مَا عَنَى رَسُولُ اللَّهِ (ص) فَیَحْمِلُهُ السَّامِعُ وَ یُوَجِّهُهُ عَلَى غَیْرِ مَعْرِفَةٍ بِمَعْنَاهُ وَ مَا قُصِدَ بِهِ وَ مَا خَرَجَ مِنْ أَجْلِهِ وَ لَیْسَ کُلُّ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) مَنْ کَانَ یَسْأَلُهُ وَ یَسْتَفْهِمُهُ حَتَّى إِنْ کَانُوا لَیُحِبُّونَ أَنْ یَجِی‏ءَ الْأَعْرَابِیُّ وَ الطَّارِئُ فَیَسْأَلَهُ حَتَّى یَسْمَعُوا وَ کَانَ لَا یَمُرُّ بِی مِنْ ذَلِکَ شَیْ‏ءٌ إِلَّا سَأَلْتُهُ عَنْهُ وَ حَفِظْتُهُ فَهَذِهِ وُجُوهُ مَا عَلَیْهِ النَّاسُ فِی اخْتِلَافِهِمْ وَ عِلَلِهِمْ فِی رِوَایَاتِهِمْ . احادیثى که در دسترس مردم قرار دارد، هم حقّ است هم باطل، هم راست هم دروغ، هم ناسخ هم منسوخ،  هم عامّ هم خاصّ،  هم محکم هم متشابه،  هم احادیثى که بدرستى ضبط گردیده و هم احادیثى که با ظنّ و گمان روایت شده. در روزگار پیامبر(ص) آنقدر دروغ به آن حضرت نسبت داده شد که ایستاد و خطابه ایراد کرد و فرمود: «هر کس از روى عمد به من دروغ نسبت دهد جایگاه او پر از آتش است» ... گاهى سخنى از رسول خدا (ص) داراى دو معنا بود، سخنى عامّ، و سخنى خاصّ، کسى آن را مى شنید که مقصود خدا و پیامبرش را از آن کلام نمى فهمید، پس به معناى دلخواه خود تفسیر مى کرد، و بدون آن که معناى واقعى آن را بداند، که براى چه هدفى صادر شد، و چرا چنین گفته شد، حفظ و نقل مى کرد. همه یاران پیامبر (ص) چنان نبودند که از او چیزى بپرسند و معناى واقعى آن را درخواست کنند تا آنجا که عدّه اى دوست داشتند عربى بیابانى یا سؤال کننده اى از آن حضرت چیزى بپرسد و آنها پاسخ آن را بشنوند، امّا من هر چه از خاطرم مى گذشت مى پرسیدم، و حفظ مى کردم، پس این است علل اختلاف روایاتى که در میان مردم وجود دارد، و علل اختلاف روایات در نقل حدیث . (ترجمه: محمد دشتی)}. بنابر این باب اجتهاد و لو اجتهاد ابتدایی و ساده از همان عصر نبوی باز بوده است.

البته باید گفت اقتضای زمان پیامبر (ص) نیز همین بوده است. زیرا همه بدون واسطه از پیامبر (ص) استماع نمی کردند و ممکن بود سائل در مقام نقل قرائن حالیّه و مقالیّه را رها کند و به همین سبب گاهی نقل ها از پیامبر (ص) در موضوعات یکسان دچار تعارض می شد و حلّ این تعارض در شرایطی که دسترسی به بیان نبوی ممکن نبود نیاز به اجتهاد داشت. ضمن این که اقتضای اوائل شریعت نیز همین بود که مطالب به طور کلّی مطرح شود. به همین دلیل بود که امام رضا (ع) فرمود: {عَلَیْنَا إِلْقَاءُ الْأُصُولِ إِلَیْکُمْ وَ عَلَیْکُمُ التَّفَرُّع. بر ماست القاء اصل ها و بر شماست به دست آوردن فرع ها. (السّرائر الحاوی لتحریر الفتاوی نوشته إبن إدریس حلّی جلد 3 صفحه 575)} و نیز امام صادق (ع) می فرمایند: {إِنَّمَا عَلَیْنَا أَنْ نُلْقِیَ إِلَیْکُمُ الْأُصُولَ وَ عَلَیْکُمْ أَنْ تُفَرِّعُوا. همانا بر ماست که اصل ها را به شما القاء کنیم و بر شماست که فرع ها را به دست بیاورید. (همان منبع قبلی)}. آخرین دلیل بر ردّ این احتمال قاعده مشهور "أدلّ الدّلیل علی إمکان شیئ وقوعه" است. در "مسند أحمد بن حنبل" و منابع دیگر عامّه این روایت نقل شده است: {زمانی که پیامبر(ص) معاذ بن جبل را به منطقه یمن می‌ فرستاد از او پرسید: اگر مردم آن‌ جا قضاوتی پیش تو آوردند به چه منبعی برای صدور حکم استناد می‌ کنی؟ معاذ گفت: به کتاب خدا. باز پیامبر (ص) پرسید: اگر حکم آن‌ را در کتاب خدا نیافتی چه می‌ کنی؟ گفت: از سنّت رسول خدا کمک می‌ گیرم. باز از او پرسید: اگر در سنّت رسول خدا نیافتی چه؟ گفت: آن‌ گاه بدون هیچ واهمه‌ ای به اجتهاد به رأی خود عمل می‌ کنم. پیامبر (ص) دست خود را بر سینه او زده و فرمود: سپاس خدا را که فرستاده رسول خدا را به آنچه مورد پسند رسول خدا است موفّق گردانید.}. پس طبق نظر خود علماء عامّه اجتهاد پیش از جناب شافعی عملا تحقّق پیدا کرده است و او نمی تواند واضع علم اصول باشد. در منابع شیعی نیز مصادیق اجتهاد پیش از جناب شافعی زیاد است. امام باقر (ع) خطاب به "أبان بن تغلب بن رباح کوفی" می فرمایند: {إجلس فی مجلس المدینة، أفت النّاس، فإنّی أحبّ أن أرى فی شیعتی مثلک. بنشین در محفل مدینه و برای مردم فتوا بده که من دوست دارم در میان شیعیانم مانند تو را ببینم. (وسائل الشیعة جلد 30 صفحه 291)}. و نیز همان حضرت در روایتی دیگر می فرماید: {ما أجد أحداً أحیى ذکرنا، و أحادیث أبی (ع) إلاّ زرارة، و أبو بصیر لیث المرادی، و محمّد بن مسلم، و برید بن معاویة العجلی، و لولا هؤلاء ما کان أحد یستنبط هذا، هؤلاء حفّاظ الدّین واُمناء أبی (ع) على حلال الله و حرامه، و هم السّابقون إلینا فی الدُّنیا، و السّابقون إلینا فی الآخرة. من کسی را نمی شناسم که ذکر ما و احادیث پدرم را احیاء کرده باشد جز زراره بن اعین و ابو بصیر لیث بن بختری مرادی و محمّد بن مسلم ثقفی کوفی و برید بن معاویه عجلی و اگر نبودند این ها کسی استنباط نمی کرد این را. این افراد حافظان دین و امناء پدرم هستند نسبت به حلال و حرام خداوند. این ها در دنیا به سوی ما شتافته اند و در آخرت نیز به سوی ما می شتابند. (وسائل الشیعه جلد 27 صفحه 144)}. پس واضع بودن جناب شافعی بر مبنای احتمال دوّم در معنای وضع نیز مردود می باشد. البته ناگفته نماند که بر خلاف اکثر دیدگاه های عامّه طبق اعتقاد شیعه اجتهاد مصطلح از آن جا که امری خطاپذیر است در مورد خود پیامبر (ص) و ائمه (ع) متصوّر نیست.

احتمال سوّم در ادّعای ابن زهره مبنی بر این که جناب شافعی واضع علم اصول باشد این است که ایشان اوّلین مدوّن علم اصول است و ظاهرا منظور این زهره نیز همین بوده است. مطاله ای در منابع رجال شیعی بطلان این احتمال را هم روشن می کند.  ابو الحسین احمد بن علیّ بن احمد نجاشی در صفحه 433 از جلد 1 کتاب فهرست أسماء مصنّفی الشّیعة معروف به رجال النّجاشی در معرّفی ابو محمّد هشام بن حکم وی را صاحب کتاب های اصولی از جمله کتاب الالفاظ می داند. هم چنین شیخ طوسی در صفحه 266 از جلد 1 کتاب الفهرست در معرّفی یونس بن عبد الرّحمن وی را صاحب کتابی در علم اصول به نام اختلاف الحدیث و مسائله می داند. جناب شافعی شاگرد جناب مالک بود و جناب مالک و أبو حنیفه شاگرد امام صادق (ع) بودند. پس یونس بن عبد الرّحمن و ابو محمد هشام بن حکم از نظر زمانی بر جناب شافعی تقدّم داشته اند. البته خود ابن زهره اذعان می کند که صادقین (ع) مباحث اصولی را املاء فرموده اند و کسانی چون ابو محمّد هشام بن حکم و یونس بن عبد الرّحمن نیز در علم اصول کتاب نوشته اند. وی نهایتا می گوید هنر جناب شافعی این بوده است که کتابش اوّلا املاء نبوده و به قلم خودش بوده است و ثانیا نسبت به مباحث اصولی فراگیرتر از تألیفات دیگر بوده است. اوّلا این نکته ایشان را تبدیل به اوّلین مدوّن در علم اصول نمی کند. ثانیا در موارد زیادی در کتاب الرّساله جناب شافعی عباراتی از ایشان نقل شده و نوشته شده است قال الشّافعی که این نشان می دهد این کتاب نیز املاء است و به توسّط شاگرد ایشان ربیع نوشته شده است. ثالثا مطالعه فهرست و متن این کتاب روشن می کند نه تمام مطالب اصولی در این کتاب مطرح شده است و نه تمام این کتاب به مباحث اصولی اختصاص دارد. مزید بر این که دأب دانشمندان در آن دوره این نبود که کتاب را بصورت فراگیر نوشته و ابتدا تا انتهای همه مسائل را در یک اثر جمع کنند و بیشتر به صورت مجموعه ای از رساله ها به موضوعات می پرداخته اند و نام کتاب جناب شافعی هم نشان دهنده همین نکته است. بنابر این ادّعای ابن زهره نادرست است و خواستگاه علم اصول به پیش از جناب شافعی بر می گردد.