پیش از دوره سنّتی نیز مباحثی با رنگ و بوی هرمنوتیک مطرح بوده است ولی نه به صورت یک علم متشخّص و مدوّن.
در رویکرد مدرن هدف بازتولید ذهنیّت مؤلّف نه تنها از دریچه متن بلکه با بازآفرینی تجربه او. هرمنوتیک مدرن می گوید همه ادراکات بشر لزوما در متون منحصر نیست و تجارب بشری می تواند جامع ترین منبع برای فهم و درک باشد. گفته می شود بازتولید ذهنیّت مؤلّف از طریق بازنشانی او امکان پذیر می باشد. یعنی زندگی کردن مانند مؤلّف و فکر کردن مانند او. امّا باید گفت حدس کارشناسانه و معتبر تنها راه قابل قبول برای دستیابی به ذهنیّت مؤلّف می باشد. دور هرمنوتیک یا حلقه ادراک (circle of understanding) به این معناست که فهم اجزای یک متن فقط با فهم کلّ متن امکان پذیر می باشد و فهم کلّ متن نیز متوقّف بر فهم اجزاء آن است. کلید حل این دور ظاهری مفهوم حدس می باشد و همین دور ظاهری شالوده فهم متون به روش هرمنوتیک مدرن است.
اشتراکات میان رویکرد سنّتی و مدرن:
1. تمایز میان فاعل (مؤلّف - سوژه) و موضوع (متن - آبژه)
2. محوریّت مؤلّف
3. محوریّت روش (قواعد عرفی و زبانی)
4. عینیّت و پایان پذیری فهم
اختلافات میان رویکرد سنّتی و مدرن:
1. توّجه به ماهیّت فهم در ذهنیّت مؤلّف در هرمنوتیک مدرن بر خلاف سنّتی
2. رویکرد هرمنوتیک مدرن نسبت به فهم به عنوان یک تجربه و پذیرش پیامد های آن
3. در رویکرد سنّتی الهام و سوء برداشت به دلیل روش زبانی، عرفی و عقلائی که عینی و همگانی هستند قاعده نیست. اما در هرمنوتیک مدرن اصل بر ابهام و سوء برداشت است.