سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدینة العلم

یادداشت های محمد عابدینی

علّامه سیّد محمّد حسین طباطبایی

المرحلة الاولی فی احکام الوجود الکلّیّة

و فیها خمسة فصول

الفصل الاوّل فی انّ الوجود مشترک معنویّ

الوجود بمفهومه مشترک معنویّ یحمل علی ما یحمل علیه بمعنی واحد. و هو ظاهر بالرّجوع الی الذّهن حینما نحمله علی اشیاء او ننفیه عن اشیاء، کقولنا "الانسان موجود"، و "النّبات موجود" و "الشّمس موجودة" و "اجتماع النّقیضین لیس بموجود" و "اجتماع الضّدّین لیس بموجود". و قد اجاد صدرالمتالّهین قدّس سرّه حیث قال "انّ کون مفهوم الوجود مشترکا بین الماهیّات قریب من الاوّلیّات".

فمن سخیف القول ما قال بعضهم (و هو ابوالحسن الاشعریّ و ابوالحسن البصریّ) "انّ الوجود مشترک لفظیّ، و هو فی کلّ ماهیّة یحمل علیها بمعنی تلک الماهیّة". و یردّه لزوم سقوط الفائدة فی الهلیّات البسیطة مطلقا، کقولنا "الواجب موجود" و "الممکن موجود" و "الجوهر موجود" و "العرض موجود". علی انّ من الجائز ان یتردّد بین وجود الشّیئ و عدمه مع العلم بماهیّته و معناه، کقولنا "هل الاتّفاق موجود او لا؟". و کذا التّردّد فی ماهیّة الشّیئ مع الجزم بوجوده، کقولنا "هل النّفس الانسانیّة الموجودة جوهر او عرض؟"و التّردّد فی احد الشّیئین مع الجزم بالآخر یقضی بمغایرتهما.

و نظیره فی السّخافة ما نسب الی بعضهم "انّ مفهوم الوجود مشترک لفظیّ بین الواحب و الممکن". و ردّ بانّا امّا ان نقصد بالوجود الّذی نحمله علی الواجب معنی او لا. و الثّانی یوجب التّعطیل و علی الاوّل امّا ان نعنی به معنی الّذی نعنیه اذا حملناه علی الممکنات و امّا ان نعنی به نقیضه. و علی الثّانی یلزم نفی الوجود عنه عند اثبات الوجود له، تعالی عن ذلک.  علی الاوّل یثبت المطلوب، و هو کون مفهوم الوجود مشترکا معنویّا. و الحقّ کما ذکره بعض المحقّقین انّ القول بالاشتراک اللّفظیّ من الخلط بین المفهوم و المصداق، فحکم المغایرة انّما هو للمصداق دون المفهوم.

مرحله ی اوّل در احکام کلّی وجود

این مطلب شامل پنج فصل می باشد

فصل اوّل درباره ی اشتراک معنوی وجود

مفهوم وجود مشترک معنوی است و بر هر چیزی که حمل شود به یک معنای واحد حمل می شود. این نکته با مراجعه به ذهن هنگام حمل و یا نفی وجود از اشیاء کاملا روشن است. مانند این که می گوییم "انسان موجود است"، "خورشید موجود است"، "اجتماع نقیضین موجود نیست" و "اجتماع ضدّین موجود نیست". ملاصدرای شیرازی به خوبی گفته است که "اشتراک معنوی مفهوم وود بین ماهیّات بسیار نزدیک به قضایای اولیّه است".

برخی فیلسوفان (ابوالحسن اشعری و ابوالحسن بصری) در این مورد سخن نادرستی را به این بیان مطرح کرده اند که " وجود مشترک لفظی است و در هر ماهیّتی که بر آن حمل می شود به معنای همان ماهیّت می باشد". ملازمه ی این سخن با از بین رفتن فایده در قضیه های هلیّه ی بسیطه به صورت مطلق آن را رد می می کند. مانند این که بگوییم "واجب موجود است"، "ممکن موجود است"، "جوهر موجود است" و "عرض موجود است". می توان به این دلیل امکان مردّد بودن بین وجود یک شیئ و عدم آن با وجود علم به ماهیّت و معنایش را اضافه کرد که اگر وجود مشترک لفظی و عین ماهیّت بود چنین تردّدی قابل تصوّر نمی بود. مانند این که بگوییم "آیا اتّفاق یا شانس موجود است یا خیر؟". و همین طور است مردّد بودن در ماهیّت یک شیئ با وجود اطمینان از وجود آن. مانند این که بگوییم "آیا نفس انسانی که وجود دارد جوهر است یا عرض؟". همچنین است مردّد بودن در یکی از دو شیئ با وجود اطمینان نسبت به دیگری که چنین فرضی اقتضا دارد بین وجود و ماهیّت آن دو شیئ مغایرت وجود داشته باشد.

سخن نادرست دیگری نیز در این مورد با این بیان به برخی از فیلسوفان نسبت داده شده است که "مفهوم وجود بین واجب و ممکن مشترک لفظی است". این سخن با این استدلال رد می شود که ما یا از وجودی که بر واجب حمل می شود معنایی قصد می کنیم یا خیر. صورت دوّم ملازم با این حالت است که ادراکی از وجود و یا عدم واجب حاصل نشود و این اصطلاحا به معنای تعطیل در این مطلب است و بدون تردید قابل پذیرش نیست. امّا بنا بر صورت اوّل یا ما از معنای وجود هنگام حمل بر واجب همان معنایی را قصد می کنیم که هنگام حمل بر ممکنات از آن قصد می کنیم و یا معنای نقیض ان را قصد می کنیم. در صورت دّوم لازم می آید که هنگام حمل وجود بر واجب وجود از آن نفی شود و این هم بداهتا قابل پذیرش نیست. امّا در صورت اوّل مطلوب ما که اشتراک معنوی مفهوم وجود است اثبات می شود. صاحبان این سخن در حقیقت خواسته اند با تمسّک به این نظریّه از همسان شدن واجب و ممکن جلوگیری کنند. امّا حقیقت همان طور که برخی از محقّقین آن را بیان کرده اند این است که قائل شدن به اشتراک لفظی از اشتباه میان مفهوم و مصداق ناشی شده است. زیرا حکم این مغایرت ها که این نظریّه ها در صدد اثبات آن هستند به مصداق مربوط می شود نه مفهوم.


این نوشته و شماره های دیگر آن فیش های مطالعاتی بنده است از کتاب نهایة الحکمة نوشته ی آیت الله علّامه سیّد محمّد حسین طباطبایی که البته به قلم خودم به رشته ی تحریر در آمده است.