و الجمیع کما تری امور غیر خارجیّة من الموجودیّة المطلقة و المجموع من هذه الابحاث هو الذّی نسمّیه الفلسفة. و قد تبیّن بما تقدّم اولا انّ الفلسفة اعمّ العلوم جمیعا لانّ موضوعها اعمّ الموضوعات و هو الموجود الشّامل لکلّ شیئ. فالعلوم جمیعا تتوقّف علیها فی ثبوت موضوعاتها. و امّا الفلسفة فلاتتوقّف فی ثبوت موضوعها علی شیئ من العلوم. فانّ موضوعها الموجود العامّ الّذی نتصوّره تصوّرا اوّلیّا و نصدّق بوجوده کذلک لانّ الموجودیّة نفسه. و ثانیا انّ موضوعها لمّا کان اعمّ الاشیاء و لا ثبوت لامر خارج منه کانت المحمولات المثبتة فیها کقولنا "انّ کلّ موجود فانّه من حیث هو موجود واحد او بالفعل". فانّ الواحد و ان غایر الموجود مفهوما لکنّه عینه مصداقا و لو کان غیره کان باطل الذات غیر ثابت للموجود و کذلک ما بالفعل کقولنا "انّ العلّة موجودة". فانّ العلّة و ان کانت اخصّ من الموجود لکنّ العلّیّة لیست حیثیّة خارجة من الموجودیّة العامّة و الّا لبطلت. و امثال هذه المسائل مع ما یقابلها تعود الی قضایا مردّدة المحمول تساوی اطراف التّردید فیها الموجودیّة العامّة کقولنا "کلّ موجود امّا بالفعل او بالقوّة". فاکثر المسائل فی الفلسفة جاریة علی التّقسیم کتقسیم الموجود الی واجب و ممکن و تقسیم الممکن الی جوهر و عرض و تقسیم الجوهر الی مجرّد و مادّی و تقسیم المجرّد الی عقل و نفس و علی هذا القیاس.
چنان چه در قسمت قبل گفته شد محمول های گزاره های فلسفی یا مساوی موضوع هایشان هستند و یا اخص هستند ولی همراه با مقابلشان مساوی آن ها هستند. پس مجموعه ی این محمول های هرگز خارج از موجودیّت مطلق نیستند و ما نام این مجموعه ی گزاره ها را فلسفه می گزاریم. از مرور مطالب گذشته روشن می شود که اولّا فلسفه از همه ی دانش ها فراگیر تر است زیرا موضوع آن که موجود و شامل همه ی اشیاء می شود فراگیر ترین موضوع ها می باشد. به همین خاطر تمام دانش ها در ثبوت موضوع هایشان وابسته به فلسفه هستند. امّا فلسفه در ثبوت موضوعش به هیچ کدام از علوم وابستگی ندارد. زیرا موضوع فلسفه موجود عام است که تصوّر آن بدیهی است و نیاز به هیچ دانشی ندارد و از آن جا که وجود عین ثبوت است هر کسی بی درنگ ثبوت آن را تصدیق می کند. ثانیا به خاطر این که فلسفه فراگیر ترین موضوع را دارد و هیچ چیزی خارج از آن بهره ای از ثبوت ندارد، محمولاتی که برای آن ثابت می شود از دو حالت خارج نیست: یا خود موضوع است و یا با آن که خود موضوع نیست و اخص از آن است ولی غیر آن نیز نیست. حالت اول مانند این است که بگوییم "هر موجودی از حیث موجود بودن واحد و یا بالفعل است". واحد یا بالفعل اگر چه که از نظر مفهومی با موجود مغایرت دارند امّا از نظر مصداقی عین آن هستند که اگر غیر آن بودند با توجّه بو توضیحی که در مباحث بالا داده شد ذاتشان باطل و ثبوتشان برای موجود منتفی می بود. امّا حالت دوّم مانند این است که بگوییم "علّت موجود است". علّت با آن که اخص از موجود است ولی حیثیّتی خارج از موجودیّت عام ندارد که اگر داشت باز هم ثبوتش برای موجود منتفی و ذاتش باطل می بود. این گزاره ها و گزاره هایی مشابه آن همراه با مقابل هایشان به گزاره های مردّدة المحمول بازگشت دارند که اطراف تردید در آن ها با موجودیّت عام مساوی است. مانند این که بگوییم "هر موجودی یا بالفعل است و یا بالقوّه". بنا بر این بیشتر مسئله های فلسفی در تقسیم جریان دارند. مانند تقسیم موجود به واجب و ممکن، تقسیم ممکن به جوهر و عرض، تقسیم جوهر به مجرّد و مادّی، تقسیم مجرّد به عقل و نفس و تقسیم های دیگری که در فلسفه از آن ها سخن گفته می شود.