سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدینة العلم

یادداشت های محمد عابدینی

هرمونوتیک در یک نگاه

هرمونوتیک واژه ای یونانی به معنای هنر تفسیر یا تفسیر متن است. تفسیر هر متنی سه بعد دارد: الف) متن اصلی ب) مقصود نویسنده ج) مفسّر. هنر یک مفسّر این است که از روش های صحیح برای فهم کامل یک متن کمک گرفته و از این طریق به مقاصد نویسنده دست پیدا کند. آگوست ولف هرمونوتیک را علم به قواعد کشف اندیشه ی مولّف و گوینده و شلایر ماخر آن را روشی برای جلوگیری از خطر بدفهمی معرّفی می کند. همچنین پل ریکو آن را نظریّه ی عمل فهم در جریان روابطش با تفسیر متون می داند. هرمونوتیک همواره ماهیّت روش شناسی داشته ولی در دوره ی اخیر ماهیّت فلسفی پیدا کرده است.

هرمونوتیک روش شناسی

هر متن پیامی دارد و هدف مفسّر کشف این پیام است. از آن جا که هرمونوتیک نزد عالمان اسلامی جنبه ی روش شناسی داشته است، برای مفسّرین قرآن کریم شرایطی بر شمرده شده است. راغب اصفهانی در بیان این شرایط به این موارد اشاره می کند: الف) آگاهی از علم لغت ب) شناخت علم اشتقاق الفاظ ج) شناخت علم صرف و نحو د) روایات نبوی درباره ی مجملات و مبهمات قرآنی ه) شناخت علم اصول و) شناخت علم کلام. کسی که بدون اشراف به این موارد به سراغ تفسیر قرآن کریم برود گرفتار تفسیر به رای خواهد شد. تطبیق مفهوم کلّی بر مصادیق موجود "تنزیل" و تطبیق آن بر مصادیقی که به مرور زمان به وجود می آیند "تاویل" نام دارد. گاهی دلالت متن بر مقصود روشن و گاهی نیز در پرده ای از ابهام قرار دارد و مقصود واقعی و غیر واقعی با یکدیگر مشتبه می شوند. در چنین شرایطی وظیفه ی یک مفسّر واقع گرا این است که ابهام آیات متشابه را از طریق ارجاع آن ها به آیات محکم بر طرف سازد. پس تاویل آیات متشابه به معنی حمل آن ها بر خلاف ظاهر نیست. بلکه تاویل آیات متشابه جستجویی است در جهت تعیین مراد این آیات همراه با تامل در متن و سیاق آن ها. ظواهر سخن مثل نصوص آن تا زمانی که قرینه ای بر خلاف ان ها قیام نکند حجّیّت دارند.بنا بر این تعریف تاویل به حمل کلام بر خلاف ظاهر آن نادرست می باشد. گروهی دلالت ظواهر کلام الهی بر مقاصدشان را ظنّی و دلالت نصوص بر آن ها را یقینی می دانند. از منظر علم اصول فقه انسان دو نوع اراده دارد: الف) اراده ی استعمالی ب) اراده ی جدّی. در اراده ی استعمالی لفظ در معنای خودش استعمال می شود ولی تنگیزه ی اصلی از استعمال آن ممکن است یکی از این موارد باشد: الف) معنای واقعی ب) ترس یا همان تقیّه ج) مطایبه یا شوخی. ظواهر الفاظ فقط عهده دارد اراده ی استعمالی هستند. لذا دو احتمال دیگر باعث ظنّی شدن دلالت ان ها نمی شوند. گذشته از این که این احتمالات در نصوص هم وجود دارند و اصول عقلائی عهده دار دفع آن ها هستند. بر خلاف ظواهر حمل کلام بر خلاف نصوص آن حتی با وجود قرینه ی آشکار نیز جایز نمی باشد. خلاصه و جمع بندی مطالب مذکور این است که هرمونوتیک علیرغم دارا بودن مصطلحات دهان پر کن حرف تازه ای برای حوزه های مطالعات اسلامی به حساب نمی آید. بلکه محتوای آن شمّه ای از همان علم اصول فقه، روش تفسیر قرآن کریم و فقه الحدیث می باشد.

هرمونوتیک فلسفی

فریدریش شلایر ماخر را بنیانگزار هرمونوتیک جدید می دانند. اندیشه های ماخر دو محور اساسی داشت: الف) شناخت فرهنگ و شرایط حاکم بر نویسنده هنگام ایجاد متن ب) شناخت فضای ذهنی مولّف. این دو محور ماهیّت رمانتیک تفکّر ماخر را نشان می دهند. زیرا متفکّران رمانتیک در مقام استدلال می گویند: "شیوه ی تعبیر هر فرد، هر چند که یگانه و بی همتا باشد ضرورتا روحیّه یا احساس فرهنگی وسیع تری را منعکس می سازد. یک تفسیر صحیح نه تنها محتاج فهم بافت فرهنگی و تاریخی خاصّ مولّف است، بلکه به دریافت ذهنیّت ویژه ی او نیز نیاز دارد." امّا ویلیهلم دیلتای قصد داشت هرمونوتیک را به عنوان مبنایی برای علوم انسانی قرار دهد. این دو نظریّه در نتیجه با هم تفاوتی ندارند. ولی دو مولّفه ای که شلایر ماخر برای تفسیر متون بیان کرده است در مورد متون آسمانی و وحیانی خصوصا قابلیّت انطباق ندارند. زیرا این متون خصوصا قرآن کریم در راستای انتقال یک سلسله واقعیّات از جهان بالا دریافت شده اند و اساس آن را در آیات کلامی حسن قبح عقلی و در آیات احکامی مصالح و مفاسد تشکیل می دهند. فقط در دسته از آیات که مربوط به محکومیّت آداب و رسوم جاهلیّت هستند شرط نخست شلایر ماخر موضوعیت داشته و سبب روشنی بیشتر آیات می شود و صد البته روشن است که روشن تر شدن معنای این آیات با تاثّر آن ها از فرهنگ و محیط حاکم متفاوت است. امبا در مورد اندیشه های بشری می توان بدون درنگ حق را به ماخر داد و تاثّر از محیط را در شکل گیری محتوای متون به عنوان یک عامل قابل توجّه پذیرفت. اما در مورد متون وحیانی و روایی نه فرهنگ و محیط حاکم و نه ذهنیّت گوینده و نویسنده تاثیرگزار نیستند.

پی نوشت:
این نوشته و شماره های دیگر آن فیش های مطالعاتی بنده است از کتاب ترجمه و شرح کفایة الاصول نوشته ی آقای مسعود عبّاسی که البته به قلم خودم به رشته ی تحریر در آمده است.