فصل اوّل
مباحث کلّی وجود (این فصل شامل دوازده بخش می باشد.)
بخش اوّل
بدیهی بودن مفهوم وجود
وجود مفهومی بدیهی دارد که به اتّکاء خودش قابل درک است و برای این درک شدن نیاز به واسطه گری چیز دیگری ندارد. به همین دلیل مفهوم وجود معرّف حدّی و اسمی ندارد. چون معرِّف باید روشن تر و واضح تر از معرَّف باشد و هیچ چیزی روشن تر و واضح تر از مفهوم وجود نیست. تعابیری که در تعریف مفهوم وجود به مطرح شده است(1) مثل "وجود یا موجود بما هو موجود عین ثابت است"(2) یا "چیزی است که می توان از آن خبر داد"(3) شرح الاسم هستند نه تعریف حقیقی و همان طور که در آینده ملاحظه خواهد شد(4) وجود هیچ جنس و فصل و خاصّه ای به معنای کلیّات خمس ندارد. حال آن که معرِّف از همین کلیّات تشکیل می شود. پس وجود با این توضیح نمی تواند معرِّفی داشته باشد.
بخش دوّم
مفهوم وجود مشترک معنوی است(5)
وجود از باب اشتراک معنوی بر همه ی موضوعات متعدّد خود مانند واجب، ممکن، جوهر و مانند آن ها به یک معنای واحد(6) حمل می شود. برای این مدعا سه دلیل ذکر می کنیم: (7)
دلیل اول:
وجود به اقسام مختلفی مانند واجب و ممکن تقسیم می شود. مفهوم ممکن خود به جوهر و عرض و سپس هر کدام از جوهر و عرض به اقسامی تقسیم می شوند(8). با توجّه به این که توقّف صحّت تقسیم بر وحدت مقسم و وجود داشتن آن در همه ی اقسام اشتراک معنوی مفهوم وجود اثبات می شود.
دلیل دوّم:
ما گاهی وجود شیئی را اثبات می کنیم و سپس در خصوصیّات ذاتی آن تردید می کنیم. مثلا برای عالم آفریننده ای را اثبات می کنیم و سپس با بقاء علم به وجود او در مجرّد بودن یا مادّی بودن آن یا جوهر بودن آن یا عرض بودن آن تردید می کنیم. اگر وجود معنایی واحد نداشت و مشترک لفظی بود ضرورتا معنای آن به حسب تعدّد موضوعاتش متعدّد می شد. پس اشتراک معنوی مفهوم وجود اثبات می شود.
دلیل سوّم:
عدم که نقیض وجود است یک معنا دارد. چون تمایزی در عدم وجود ندارد(9). پس ضرورتا وجودی که نقیض عدم هست نیز باید یک معنای واحد داشته باشد چون در غیر این صورت ارتفاع نقیضین پیش می آید که محال می باشد.
استدلال قائلین به اشتراک لفظی مفهوم وجود:
کسانی که معتقد به اشتراک لفظی مفهوم وجود بین همه ی اشیاء(10) یا لااقل بین واجب و ممکن(11) هستند صرفا به خاطر احتراز از لزوم سنخیّت بین علّت و معلول به صورت مطلق یا بین واجب و ممکن که از عوارض اعتقاد به اشتراک معنوی با دو فرض فوق می باشد به اشتراک لفظی ملتزم شده اند. این گروه سنخّت بین علّت و معلول را که واجب می باشد محال و ممتنع می دانند.
ردّ استدلال فوق(12):
این اعتقاد مستلزم تعطیلی تعقّل و شناخت می باشد. وقتی گفته می شود "واجب موجود است"، اگر مفهومی که از آن دریافت می شود همان مفهومی باشد که از وجود ممکن دریافت می شود اشتراک معنوی لازم می آید و اگر مفهوم آن در تقابل با مفهوم وجود ممکن باشد با توجه به این که مصداق نقیض آن می باشد در حقیقت نفی وجود واجب لازم می آید و اگر هم بگوییم هیچ مفهومی از آن ادراک نمی شود مستلزم تعطیل تعقّل و شناخت می شود که قطعا مخالف با چیزی است که ما ضرورتا از درون خود دریافت می کنیم. لذا اشتراک معنوی مفهوم وجود صحیح به نظر می رسد.
زیر نوشت:
1: این اشکال ممکن است مطرح شود که این تعابیر چنان که محقّق طوسی و فخر رازی گمان کرده اند تعریف وجود و عدم نیستند؛ بلکه تعابیر در کلام قدماء تعریف هایی برای موجود و معدوم هستند.
پاسخی که به این اشکال داده شده این است: از آن جایی که وجود و عدم برای کسی که معنای صیغه ی مفعول را می شناسد در شناخت و جهالت مساوی با موجود و معدوم هستند، بطلان تعریف موجود به سبب آن چه بیان شد به سبب قاعده ی "ثوب العین و نفی العین" بر بطلان تعریف وجود و عدم دلالت می کند.
مصحّح و محقّق این کتاب آقای زارعی خود در مقام پاسخ می فرماید: شاید به همین دلیل است که مرحوم مصنّف در مقام بین تعریف ها گفته است: "وجود یا موجود ...".
و امّا انصاف در ما نحن فیه این است که مفهوم وجود از بدیهیّات انکارناپذیری است که طرح آن در دانش فلسفه که محل بحث از مسئل علمی دقیق می باشد جایگاهی ندارد و شاید به همین دلیل است که مرحوم علّامه طباطبایی این بحث را در کتاب نهایة الحکمة مطرح نفرموده اند.
2: "الوجود او الموجود بما هو موجود هو الثّابت العین". این تعریف به متکلّمین منسوب شده است: کشف المراد، ص22
3: "الذی یمکن ان یخبر عنه". این تعریف به حکماء منسوب شده است: کشف المراد، ص22
4: بخش هفتم از همین فصل
5: بحث اشتراک وجود یا لفظی است و یا عقلی. اما بحث لفظی در این رابطه است که آیا لفظ وجود برای معنای واحدی قرارداد شده است و اشتراک لفظی ندارد یا برای معانی متعدّدی قرارداد شده و اشتراک لفظی دارد؟ این بحث مشمول دانش لغت می باشد. و امّا بحث عقلی در این ارتباط است که آیا وجود در همه ی محمولات خود یک معنای واحد دارد یا در آن ها به حسب تعدّد محمولات معانی متعدّد دارد؟ موضوع بحث در این نوشتار همین بحث دوّم است. گروهی معتقد به وحدت معانی شده اند که از آن تعبیر به اشتراک معنوی می شود و گروهی دیگر قائل به تعدد معانی می شوند که از آن تعبیر به اشتراک لفظی شده است.
6: با این قید از اشتراک لفظی احتراز شده است.
7: واضح است که این سه وجه همان طوری که خود مصنّف در نهایة الحکمة، ص12 به آن تصریح کرده اند تنبیهاتی بیش نیستند و مشترک معنوی بودن مفهوم وجود چنان که بسیاری از محقّقین به آن تصریح کرده اند امری بدیهی است که اثبات آن احتیاجی به دلیل ندارد: تعلیقة صدر المتالّهین علی شرح حکمة الاشراق، ص182 و الاسفار، ج1، ص35 و المباحث المشرقیّة ج1، ص18-22 و شرح المقاصد ج1، ص61-63 و شرح المواقف، ص90-91. پس منظور از دلیل در این تعابیر تنبیه می باشد.
8: اقسام جوهر مادّه، صورت، جسم،عقل و نفس و اقسام عرض مقولات تسع که در آینده به آن ها خواهیم پرداخت می باشد.
9: اسفار، ج1، ص348 و شرح منظومه، ص47؛ بر خلاف محقّق طوسی که معتقد به تمایز اعدام می باشد: کشف المراد، ص43
10: این قول به ابو حسن اشعری و ابو حسین بصری منسوب شده است: شرح المواقف، ص92 و شرح المقاصد، ج1، ص61 و ارشاد الطّالبین، ص20
11: این قول به مرحوم کشّی و تابعین وی منسوب شده است. شارح در مواقف گفته است: "و این جا مذهب سوّمی هیت که از کشّی و اتباعش به این بیان که وجود مشترک لفظی است بین واجب و ممکن و مشترک معنوی است بین همه ی ممکنات": شرح المواقف، ص92
12: شرح منظومه، ص16-17