سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدینة العلم

یادداشت های محمد عابدینی

کلیات فلسفه

واژه ی فلسفه

واژه ی "فلسفه" مصدر جعلی عربی است که از ریشه ی یونانی "فیلوسوفیا" به معنای دوست داشتن دانش می باشد. گروهی پیش از سقراط خود را "سوفیست" به معنای دانشمند نامیده بودند ولی به وجود حقیقت معتقد نبودند و یا آن را قابل درک نمی دانستند و حقیقت را نسبی و در نتیجه شخصی قلمداد می کردند و از به کار بردن مغالطه در استدلال هایشان ابایی نداشتند. به عنوان نمونه گرگیاس در این زمینه می گوید: "هیچ چیز وجود ندارد. اگر چیزی وجود داشته باشد نمی تواند شناخته شود. حتی اگر وجود شناختنی باشد این شناسایی نمی تواند به دیگران منتقل شود." و نیز پروتاگوراس می گوید: "انسان مقیاس همه ی چیز هاست."

این مسائل موجب شد تا سوفیست از معنای اولیه خود به معنای مغالطه کار تغییر پیدا کند. این انقلاب معنایی باعث شد تا سقراط یا به علت فروتنی یا پرهیز از انضمام به این گروه و یا شاید به علت مبانی معرفتی خاص خویش عنوان فیلسوف را برای خود برگزیند. روش سقراط به نوعی دیالکتیک و محاوره ای بود. یعنی از تعاریف کمتر کافی آغاز و به تعاریف کافی منتهی می شد. به تعبیر دیگر از بررسی موارد جزئی به سمت یک تعریف کلی و جامع حرکت می کردکه طبیعتا گاهی این حرکت ناتمام می ماند و در عمل به نتیجه ی قطعی و یقینی که ارزش علمی داشته باشد نمی رسید. با این فرض نام دوستدار دانش برای این روش مناسب تر به نظر می رسید.(1)

به هر حال واژه ی فیلسوف از آن پس به معنای دانشمند به کار رفت و واژه ی فلسفه به مجموعه ی دانش های عقلانی و حقیقی در مقابل دانش های نقلی و اعتباری اطلاق شد.

اصطلاح فلسفه در میان مسلمانان

مسلمانان پس از دریافت واژه ی فلسفه از یونانیان در ابتدا به تبعیت از ارسطو آن را در هر دو معنای عام و خاص خود به کار بردند. معنای عام آن که شامل همه ی علوم عقلی و حقیقی بود به دو بخش نظری و عملی تقسیم می شد. بخش نظری آن شامل الهیات ریاضیات و طبیعیات بود و بخش عملی آن اخلاق تدبیر منزل و سیست مدن را در بر می گرفت. معنای خاص فلسفه به خصوص الهیات اطلاق می شد و به نام های فلسفه ی اولی علم اعلی علم کلی علم الهی ما بعد الطبیعه یا متافیزیک نیز مورد اشاره قرار می گرفت.

فلاسفه ی مسلمان همانند ارسطو الهیات را به علت کلی تر بودن اعم بودن و احتیاج سایر علوم به آن در عین بی نیاز بودن الهیات به آن علوم مهمترین بخش فلسفه می دانستند. به سبب همین عوامل آن ها این علم را فلسفه ی حقیقی دانستند و نام فلسفه را برازنده ی خصوص این علم دانستند. از این پس در این نوشتار عنوان فلسفه به همین معنای اخیر در نظر گرفته می شود.

پی نوشت:
این نوشته و شماره های بعدی آن فیش های مطالعاتی بنده است از کتاب آشنایی با علوم اسلامی "بخش فلسفه" نوشته ی آقای رضا برنجکار که البته به قلم خودم به رشته ی تحریر در آمده است.

زیرنوشت:
1: سقراط می گفت من از همه ی مردم نادان ترم اما دلیل این که مرا دانا ترین افراد دانسته اند این است که به نادانی خود آگاهم!