سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدینة العلم

یادداشت های محمد عابدینی

درس 3

متن

فرائد الأصول / شیخ مرتضی انصاری / مجمع الفکر الإسلامیّ / جلد 1 / صفحهِ 29

المقصد الأوّل فی القطع

[وجوب متابعة القطع]

فنقول: لا إشکال فی وجوب متابعة القطع و العمل علیه ما دام موجوداً؛ لأنّه بنفسه طریق إلی الواقع، و لیس طریقیّته قابلة لجعل الشّارع إثباتاً أو نفیاً.

[إطلاق الحجّة علی القطع و المراد منه]

و من هنا یعلم: أنّ إطلاق «الحجّة» علیه لیس کإطلاق «الحجّة» علی الأمارات المعتبرة شرعاً؛ لأنّ الحجّة عبارة عن: الوسط الّذی به یحتجّ علی ثبوت الأکبر للأصغر، و یصیر واسطة للقطع بثبوته له، کالتّغییر لإثبات حدوث العالم، فقولنا: الطّنّ حجّة، أو البیّنة حجّة، أو فتوی المفتی حجّة، یراد به کون هذه الأمور أوساطاً لإثبات أحکام متعلّقاتها، فیقال: هذا مظنون الخمریّة، و کلّ مظنون الخمریّة یجب الإجتناب عنه، و کذلک قولنا: هذا الفعل ممّا أفتی المفتی بتحریمه، أو قامت البیّنة علی کونه محرّماً، و کلّ ما کان کذلک فهو حرام.

و هذا بخلاف القطع؛ لأنّه إذا قطع بوجوب شیئ، فیقال: هذا واجب، و کلّ واجب یحرم ضدّه أو یجب مقدّمته.

ترجمه

عمل به قطع واجب است زیرا قطع خودش طریقی است به سوی واقع و طریقیّتش اثباتاً و نفیاً قابلیّت جعل ندارد. اطلاق حجّت بر قطع مانند اطلاق آن بر امارات معتبرهِ شرعی نیست. زیرا حجّت واسطه است برای اثبات اکبر برای اصغر و قطع به ثبوت آن. مانند تغییر که واسطه است برای قطع به ثبوت حدوث برای عالم. اطلاق حجّت برای ظنّ و بیّنه و فتوای مفتی به معنای واسطه گری این موارد است برای اثبات حکم متعلّقاتشان. مثلاً گفته می شود این شیئ مظنون الخمریّت است و هر مظنون الخمریّتی باید مورد اجتناب قرار گیرد. یا گفته می شود این شیئ مورد فتوای تحریم است و یا بیّنه بر حرمت آن قائم شده است و هر شیئی که این چنین باشد حرام است.

و این بر خلاف قطع است. زیرا هنگامی که وجوب شیئی مقطوع است می گوییم این شیئ واجب است و هر واجبی ضدّش حرام است یا مقدّمه اش واجب است.

تقریر

انواع قطع:

1.   قطع به حکم شرعی: مانند قطع به وجوب نماز جمعه

2.   قطع به موضوع حکم شرعی: مانند قطع به خمریّت یک مایع

عمل به قطع به حکم عقل واجب است. زیرا قطع خودش طریق به واقع یا به عبارتی واقع نما است و احتمال خلافی در آن وجود ندارد که نیاز به کمک شارع داشته باشد. پس اوّلاً شارع نمی تواند واقع نمایی را برای قطع جعل کند. زیرا قطع عین واقع نمایی است. همچنین بنا بر این نظریّه که واقع نمایی لازمهِ لا ینفکّ قطع است جعل آن برای قطع حصول حاصل است که محال می باشد. ثانیاً واقع نمایی از قطع قابل سلب نیست. زیرا لازمهِ آن سلب یک شیئ از خود آن است که ضرورتاً محال است.

معنای کلمهِ حجّت:

1.   معنای لغوی: چیزی که متابعت از آن واجب است.

2.   معنای منطقی: در منطق به دو چیز حجّت گفته می شود: اوّل به مجموع صغری و کبری. دوّم به خصوص حدّ در جایی که یا علّت باشد برای نتیجه که به آن برهان لمّی گفته می شود مانند العالم متغیّر و المتغیّر حادث فالعالم حادث یا معلول باشد برای نتیجه که به آن برهان إنّی گفته می شود مانند هذه الحدید متمدّدة و کل حدید متمدّدة مرتفعة درجة حرارتها فهذه الحدید مرتفعة درجة حرارتها.

3.   معنای اصولی: هر چیزی که شارع آن را واسطه قرار داده است برای ثبوت اکبر یا حکم برای اصغر یا موضوع.

اشتراک معنای دوّم و سوّم واسطه بودنشان است و فرق بینشان این است که حجّت اصولی برای نتیجه نه علّت است و نه معلول. بلکه احکام تابع مصالح و مفاسد خودشان هستند.

اطلاق حجّت بر قطع:

1.   طبق معنای لغوی: صحیح است زیرا واجب المتابعة است.

2.   طبق معنای منطقی اوّل: صحیح نیست زیرا قطع اصلاً قضیه نیست که مجموع صغری و کبری باشد.

3.   طبق معنای منطقی دوّم: صحیح نیست زیرا نسبت به نتیجه نه علّت است و نه معلول

4.   طبق معنای اصولی: صحیح نیست زیرا اوّلاً کبرای کاذب خواهد بود مانند هذا مقطوع الخمریّة و کلّ مقطوع الخمریّة حرام فهذا حرام. شارع خمر را حرام قرار داده است نه مقطوع الخمریّة را. ثانیاً اتّحاد سبب و مسبّب پیش می آید. قطع به خمریّت مساوی با قطع به حرمت است. با حدّ وسط قرار دادن قطع آن را سبب قرار داده ایم برای رسیدن به مسبّب که همان حرمت است. پس سبب و مسبّب متّحد شدند.

اطلاق حجّت بر أمارات معتبرهِ شرعی:

1.   طبق معنای لغوی: صحیح است به همان دلیل قبل.

2.   طبق معنای منطقی اوّل: صحیح نیست به همان دلیل قبل.

3.   طبق معنای منطقی دوّم: صحیح نیست به همان دلیل قبل.

4.   طبق معنای اصولی: صحیح است زیرا امارات معتبرهِ شرعی چیز هایی هستند که شارع آن ها را واسطه قرار داده است برای رسیدن به واقع. مانند حجّیّت خبر واحد مبتنی بر وجوب نماز جمعه در زمان غیبت. صلاة الجمعة ما أخبر العادل بوجوبه و کلّما أخبر العادل بوجوبه واجب فصلاة الجمعة واجب. قطع و یقین در این جا تعبّدی است چون احتمال خلاف دارد ولی شارع امر کرده که به این احتمال اعتنا نشود.

نکات عبارت

1.   "ما دام موجوداً" اضافی و بلا فایده است.

2.   "لأنّ الحجّة عبارة عن...": منظور حجّت اصولی است.

3.   "کالتّغیّر لإثبات حدوث العالم": این مثال برای حجّت منطقی است نه حجّت اصولی. منظور این است که حجّت اصولی نیز مانند حجّت منطقی واسطه است.