سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدینة العلم

یادداشت های محمد عابدینی

استاد جواد مروی / 19 آبان 1398

این ادّعا که ورود مورود علیه می خواهد و مورود علیه مکلّف است و لذا ورود به معنای وصول است نادرست است و مثبت اصالة البرائة نیست. نتیجه این که بیانات محقّق اصفهانی و مرحوم خوئی که تلاش کردند حدیث را به یک احتمال اباحه ظاهری و ورود به معنای وصول اختصاص بدهند قابل اثبات نیست. لذا حدیث کلّ شیئ مطلق حتّی یرد فیه نهی حدّ اقل دو احتمال قوی دارد و قرینه ای بر احد الاحتمالین وجود ندارد و بنا بر این حدیث مجمل است و مثبت اصالة البرائة نیست.

البته روایتی داریم که شیخ طوسی در امالی مسنداً آن را نقل کرده است به این بیان که الاشیاء مطلقة حتّی یرد علیک نهی او امر. این روایت بلا شبهه از نظر دلالت تمام است. به این معنا که ورود بلا شبهه به معنای وصول است چون مورود علیه که مکلّف است ذکر شده است. وقتی ورود به معنای وصول باشد اباحه نیز ظاهری خواهد بود و حدیث مثبت برائت خواهد بود. روایت هم شامل شبهات ایجابی است و هم شامل شبهات تحریمی.

بررسی سندی دو روایت:

روایت اوّل: کلّ شیئ مطلق حتّی یرد فیه نهی. شیخ صدوق در من لا یحضر در باب وصف الصّلاة در مبحث جواز اداء قنوت به زبان فارسی روایتی می آورد و می گوید اگر در آن حدیث تشکیک شود من جواز را از روایتی از امام صادق علیه السّلام استفاده می کنم و بعد این روایت را ذکر می کند.

تبصرة: نسبت به روایات من لا یحضر چند نظریّه است. برخی از اخباریّون قائلند تمام روایات آن معتبر است چه مسند باشند چه مرسل. در مباحث حجّیّت خبر واحد بررسی شد که این کلام شیخ صدوق دلالتی بر اعتبار کلّ این احادیث عند غیره نیست. برخی دیگر از اصولیّین گفته اند مسندات آن باید بررسی شوند ولی مرسلات آن مطلقاً قابل پذیرش است. گروه سوّم می گویند خصوص مراسیل صدوق اگر انتساب صحیح به معصوم داشته باشند معتبر اند. زیرا شیخ صدوق ناقل اخبار است و وقتی اسناد می دهد یعنی این انتساب نزد او تمام است. اما اگر استناد صحیح نباشد و روی عنه آورده باشد قابل پذیرش نمی باشد. مرحوم بروجردی و امام این نظر را قبول داشته اند. این نظر مورد پذیرش ما نیست و روایات دسته اوّل نیز نیازمند بررسی هستند.

روایت مورد بحث را شیخ صدوق به صورت مرسل با تعبیر روی عن الصّادق علیه السّلام آورده است. لذا این روایت سنداً قابل اعتنا نیست.

روایت دوّم: با این که این روایات توسّط شیخ در امالی مستنداً ذکر شده است به دو جهت قابل اعتنا نیست. اوّل این که سند مشتمل است بر تعدادی از مجاهیل مانند حسین بن ابراهیم قزوینی، ابوالقاسم علی حبشی، ابو الفضل عبدالله بن حسین که توثیق ندارند. دوّم این که اکثر قریب به اتّفاق روایات اخیر از حسین ابی قندر از امام صادق علیه السّلام با واسطه است و واسطه هم پدرش است. لذا نجاشی می گوید کوفیّ یروی عن أبیه عن أبی عبد الله. و در این جا مستقیماً نقل کرده که به احتمال قوی این جا نیز با واسطه بوده است و لذا احتمال تدلیس وجود دارد.

تا این جا پنج روایت که ادّعا شده بود دلالت بر برائت شرعی در شبهات را بررسی کردیم. از این روایات حدیث رفع سنداً و دلالتاً تمام و مثبت برائت در شبهات حکمیّه بود. سایر روایات برخی اشکال سندی و برخی دیگر اشکال دلالی داشتند. روایاتی که اشکال سندی داشتند و دلالتشان تمام بود مانند حدیث اطلاق در امالی می توانند مؤیّد حدیث رفع باشند. روایات دیگری برای اثبات برائت مورد تمسّک قرار گرفته است که این روایات مورود و محکوم ادلّهِ احتیاط هستند و عملاً برای استدلال کارآیی ندارند. ما از بین این روایات به یک روایت اشاره می کنیم.

شیخ کلینی در کتاب التّوحید باب حجج الله علی خلقه معتبرهِ عبد الاعلب الأعین قال سئلت أبی عبد الله من لم یعرف شیئاً هل علیه شیئ قال لا. این چنین استدلال شده است به این حدیث که امام فرموده اند کسی که چیزی را نمی داند آزاد است. اوّلاً در دلالت حدیث ممکن است اشکال شود با توّجه به این که نکره در سیاق نفی مفید عموم و استغراق است مقصود از این حدیث کسی است که مطلقاً هیچ چیز نمی داند. اگر این چنین باشد مثبت برائت نیست. اما اگر منظور کسی باشد که نه حکم واقعی و نه حکم ظاهری را نمی داند آزاد است ممکن است اشاره ای به اثبات برائت داشته باشد اما ادلّهِ احتیاط این جا وارد هستند.

دلیل اوّل و دوّم بر برائت شرعی یعنی آیات و روایات بررسی شد. دلیل سوّم اجماع است که مورد بررسی قرار می دهیم.


استاد سیّد مجتبی حسینی / 19 آبان 1398

برخی برای منع استصحاب ادّعا می کردند عصیر عنبی با عصیر زبیبی فرق دارد. حتّی طبق این فرض نیز اگر عصیر زبیبی قلیان کند و ثلثینش برود و مسکر شود فرق مذکور دیگر مورد اعتنا نخواهد بود زیرا دلیلی اقوی وجود دارد و قطعاً متعلّق حرمت است.

مسکریّت حتّی اگر برای بعض از افراد رخ دهد بر معنون خود صدق خواهد کرد. همچنین میزان آن برای تحقّق اسکار نیز موضوعیّت ندارد و با هر مقداری اگر موجب سکر شود مسکر و حرام خواهد بود.

اگر قلیان به نفسه نبود و بالنّار بود با توجّه به این که در برخی مراحل اوّلیّه ذهاب ثلثین نیست و در مراتب بعدی هست باز هم منشأ حرمت خواهد بود.

این بحث حرمت عصیر زبیبی بود امّا مورد بحث نجاست آن باید گفت نجاست دائر مدار مسکریّت است.


دفتر مقام معظّم رهبری / استاد سیّد مجتبی حسینی / 12 آبان 1398

طائفهِ ثانی روایاتی هستند که مشتمل بر عصیر به طور خاص هستند.

جلد 6 کافی صفحهِ 421 باب الطّلاع:

سهل بن زیاد که در سند این روایت حضور دارد در کلام شیخ و نجاشی متّصف به ضعف است. فهرست شیخ جنبهِ رجالی زیادی ندارد. رجال نجاشی نیز هویّت فهرستی دارد. امّا رجال شیخ جنبهِ رجالی دارد. شیخ در رجال این فرد را به وثاقت متّصف می کنند. امّا رجال نمی تواند در مقابل فهرست ایشان مقاومت کند. این عدم مقاومت از حیث تقدّم و تأخّر زمانی یا اقوی بودن نجاشی نیست. بلکه طبق نظر مرحوم بروجردی از این جهت است که رجال شیخ مانند چک نویسی بوده که آمادهِ چاپ نیز نبوده است. سهل دو ویژگی دارد. یکی این که روایات زیادی دارد و دیگری این که اجلّاء متّصف به دقّت و احتیاط از او نقل کرده اند.


مدرسهِ علمیّهِ آیة الله العظمی گلپایگانی / استاد جواد مروی / 13 آبان 1398

هر کسی که می خواهد از این حدیث اصالة البرائة را استفاده کند باید دو نکته را ملاحظه کند. اوّل این که ورود به عنوان وصول به مکلّف است و دوّم این که نهی یعنی نهی از شیء به عنوان اوّلی. زیرا ضمیر "فیه" در روایت "کلّ شیئ مطلق حتّی یرد فیه نهی" به شیئ بر می گردد و ظهور دارد در این که خود شیئ بما هو شیئ منهیّ عنه باشد. لذا با هر شیئی که بر خورد کردیم و نهیی از آن نرسیده بود در مورد آن آزادیم. مرحوم آخوند که دلالت حدیث را بر برائت قبول ندارند کلام شیخ را در سه مرحله رد می کنند:

مرحله اوّل: آن نکته ای را که مرحوم شیخ ذکر نکردند به این بیان که ورود به معنای حصول است یا صدور مرحوم آخوند از همین نکته برای اشکال به شیخ استفاده می کنند و می فرمایند کلام شیخ زمانی صحیح است و مثبت برائت است که ورود به معنای حصول به مکلّف باشد اما اگر ورود به معنای صدور حکم از مولا باشد حدیث ربطی به برائت نخواهد داشت و معنایش این خواهد شد که هر شیئی مطلق است تا زمانی که نهیی به عنوان اوّلی از مولا صادر شود و اگر ما یقین حاصل کنیم که نهیی صادر نشده است آزادیم و این دیگر ربطی به برائت نخواهد داشت. مرحوم در ادامه اضافه می کنند که ما ادّعا داریم ورود ظهور دارد در صدور نه وصول به مکلّف. شاهد این است که ما می توانیم بگوییم "ورد من المولا نهی و لم یصل الیّ". یعنی این نهی صادر شده است.


مدرسهِ علمیّهِ آیة الله العظمی گلپایگانی / استاد جواد مروی / 12 آبان 1398

در مورد "ما"ی بکار رفته در حدیث سعه نظر اصولیین دقیقا عکس بیان شهید صدر است. مرحوم نائینی و محقّق ایروانی خلاف این را بیان کرده اند. اگر "ما" در "ما لا یعلمون"، "ما"ی موصوله باشد حدیث مفید در برائت است نه "ما"ی مصدریّهِ زمانیّه. البته احتمال قوی این است که اشتباه از مقرّر شهید صدر باشد.

شهید صدر همچنین می فرمایند در "النّاس فی سعة ما لا یعلمون" اگر "ما" موصوله باشد کلمهِ سعه بدون تنوین است و اگر "ما" زمانیّه باشد کلمهِ سعه با تنوین است. بنا بر این نوع قرائت کلمهِ سعه مسئله را روشن می کند و چون ما این را نمی دانیم حدیث از این نظر اجمال دارد. بیان شهید صدر ناظر به بیانات استادش مرحوم خوئی است. اگر این قرینه وجود داشت مشکل حل می شد امّا حالا که چنین قرینه ای نیست باید به قرینه ای دیگر تمسّک کرد. مرحوم خوئی در مقام این اجمال قرینه ای دیگر اقامه کرده اند به این بیان که دخول "ما"ی مصدریّهِ زمانیّه بر فعل مضارع غیر معهود است و این قرینه ای است بر این که "ما" موصوله است.

نکته دیگر که مهمترین نکته است بیان خود شهید صدر است در دلالت حدیث سعه به این بیان که مشهور از جمله مرحوم خوئی فرموده اند که دلالت حدیث سعه بر اصالة البرائة دائر مدار این است که "ما" موصوله باشد یا مصدریّهِ زمانیّه. شهید صدر می فرماید این مطلب صحیح نیست و دلالت حدیث سعه بر دلالت اصالة البرائة دائر مدار مطلب دیگری است و آن مطلب این است که آیا "ما لا یعلمون" مورد سعه است یا سبب سعه. توضیح این که اگر ما موصوله باشد در تفسیر آن دو احتمال وجود دارد. اول این که انسان در موردی که نمی داند در سعه است. در این تفسیر حدیث سعه با ادله احتیاط تعارض می کند. مدلول حدیث سعه این است که نسبت به آن چه نمی دانیم در سعه هستیم در حالی که ادله احتیاط در مواردی که نمی دانیم امر به توقّف می کند. دوّم اضافهِ سعه به موصوله نشویّه و سببیه باشد. معنا این است که مردم در سعه هستند به سبب آن چه نمی دانند. در این تفسیر منافاتی با ادلّهِ احتیاط وجود نخواهد داشت و ادّلهِ احتیاط وارد بر حدیث سعه می شوند و وجوب احتیاط ثابت می شود.

این بیان که اگر "ما لا یعلمون" سبب باشد با ادلّهِ احتیاط منافاتی ندارد غیر قابل تصوّر است. در حالی که چه "ما لا یعلمون" سبب باشد و چه مورد باشد باز هم تعارض بین این حدیث و ادلّهِ احتیاط وجود دارد. لذا این مطلب قابل قبول نیست.

نتیجه: بیان مدرسهِ نجف با یک تمیم قابل قبول می شود. آن تمیم این است که اگر "ما" موصوله باشد حدیث دال بر برائت است و اگر مصدریّهِ زمانیّه باشد دال بر برائت نیست. قرینهِ مرحوم صدر قرینه ای قابل قبول است. اگر ما روایتی با مضمون "النّاس فی سعة ما لا یعلمون" داشتیم دال بر برائت می بود هم در شبهات موضوعیّه و هم در شبهات حکمیّه. اما نکته این جا است که ما در مجامع حدیثی چنین حدیثی نداریم. ممکن است کسی ادّعا کند این جمله اصتیاد از روایات شده است. اگر این جمله قاعدهِ مصتاده باشد باید به اصل روایت مصتادةٌ منه رجوع کنیم و خود آن روایت را بررسی کنیم. روایتی که ممکن است مصتادةٌ منه این جمله باشد از نظر شهید صدر سنداً و دلالةً دال بر برائت نیست. باب 38 از ابواب ذبایح حدیث دوّم: امام صادق:... فقال هم فی سعة حتّی یعلموا. شهید صدر در نوفلی در سند این حدیث و ده ها حدیث دیگر خدشه وارد کرده اند. تحقیق این است که احادیث نوفلی از سکونی قابل اعتنا هستند. امّا در دلالت این روایت بر اصالة البرائه هم در شبهات موضوعیّه و هم شبهات حکمیّه خدشه وارد است. توضیح این که راوی از امام علی علیه السّلام سوال می کند استفاده از سفره ای که در بیابان پهن است و در آن همه چیز هست و من نمی دانم متعلّق به کیست چه حکمی دارد. امام می فرمایند اگر در معرض فساد است آن را قیمت گذاری کن و وقتی مالکش پیدا شد پول آن را به او بده. سوال دوّم این است که من نمی دانم مالک آن مسلمان است یا غیر مسلمان و نسبت به گوشتی که در آن وجود دارد چه تکلیفی دارم؟ امام می فرمایند چون نمی دانی آزادی تا علم به دست بیاوری. اوّلاً حدیث مربوط به شبههِ موضوعیّه است. هیچ کلیشهِ عامّی که شامل شبههِ حکمیّه باشد در حدیث وجود ندارد. اشکال دوّم این است که این حدیث اصلاَ ربطی به اصالة البرائة حتّی در شبهات موضوعیّه ندارد. زیرا این حدیث در مقام بیان قاعده ای دیگر است. اگر حدیث در مقام اثبات برائت در شبهات موضوعیّه باشد با موردش مخالف است. یکی از موارد این سفره لحم است و اگر کسی در مذکّی بودن این لحم شک کند نمی تواند اصالة الحل جاری کند. بلکه استصحاب عدم تذکیه داریم که این استصحاب در لحوم حاکم بر اصالة الحل است. این روایت در مقام بیان قاعدهِ سوق المسلمین است به این بیان که آن چه در ارض یا سوق مسلمین است اگر از نظر طهارت یا حلیّت مشکوک واقع شد محکوم به طهارت و حلیّت است. نتیجه این که ما حدیثی با این مضمون نداریم و مصتادةٌ منه نیز مربوط به قاعدهِ سوق المسلمین و نهایتاَ مربوط به اصالة البرائة در شبهات موضوعیّه است.


دیدار دست اندر کاران کنگرهِ ملّی 6200 شهید استان مرکزی با امام خامنه ای / 8 مهر 1398

هر شهید مجموعه ای از درس است برای کسانی که در احوال او تدبّر می کنند. کسانی که در راه خدا جهاد می کنند و شهید می شوند انسان های برجسته ای هستند. دلیل رسیدن آن ها به فوز شهادت همین برجستگی است.

تدبّر در احوال شهیدان این برجستگی ها را کشف می کند. از جملهِ این برجستگی ها انگیزه های شهیدان برای جهاد و شهادت است.

 


فقه , • نظر

دفتر مقام معظّم رهبری / استاد سیّد مجتبی حسینی / 17 مهر 1398

انصرافی که ما را از تمسّک به اطلاق عصیر باز دارد نیاز به دلیل قوی دارد. در اکثر موارد دلائل به نفع اطلاق است. امّا گاهی فقط یکی از مشتقّات انصراف پیدا می کند. مثلاً گفته شده که عصیر مقرون به الف و لام انصراف به عصیر عنبی دارد. در حالی که این قول اشتباه می باشد و عصیر ذو اللّام هم اطلاق دارد.

در العین اثر خلیل بن أحمد فراهیدی با همین شرایط تصریح به اطلاق شده است. در معجم المقاییس اللّغة اثر أبو الحسن أحمد بن فارس بن زکریا نیز اطلاق فهمیده می شود. همین طور در شمس العیون، لسان العرب و تاج العروس هیچ اثری از انصراف دیده نمی شود.

 


مدرسهِ علمیّهِ آیة الله العظمی گلپایگانی / استاد جواد مروی / 17 مهر 1398

در بحث اجتهاد و تقلید به این جا رسیدیم که یکی از مقدّمات مهم برای استنباط حکم از قرآن و سنّت علوم ادب است. یعنی علم لغت، علم صرف و علم نحو. نسبت به علم لغت مطالبی گفته شد. به دو نکتهِ دیگر اشاره می شود:

نکتهِ اوّل: از آن جا که دانش لغت یک علم سماعی است که از تتبّع استعمالات در قبائل مختلف به دست می آید، هر چه لغوی گرایش های فکری خود را در لغت دخالت ندهد اطمینان بیشتری به قولش وجود خواهد داشت. بنا بر این اگر دیده شد که یک لغوی در توضیح لغات گرایش فکری خود را دخالت می دهد، اعتماد به قول او مشکل خواهد شد. مثلاً جناب راغب در تفسیر مفردات لغت نزعهِ فلسفی را در موارد لا بأس به دخالت می دهد. بنا بر این نمی توان از قول راغب اصفهانی ظهور یک لفظ را در معنا در عصر نص ثابت کرد. یا برخی از لغویّین که گرایش فقهی دارند و این گرایش را در معانی لغات دخالت می دهند مثل فیّومی در مصباح المنیر و مرحوم طریحی در مجمع البحرین که عملاً نمی توان برای ظهور لفظ در معنا به اقوال این علماء استناد کرد. یا مثل ابن اثیر در النّهایة که چون سنّی متعصّب است نزعات اعتقادی را در لغت دخالت می دهد.

نکتهِ دوّم: در فهم جملات در یک زبان غیر از این که معانی لغات باید فهمیده شود، زبان های مختلف مثل ها و اصطلاحاتی دارند که این اصطلاحات و مثل ها معانی خاصّی دارند. لذا کسی که قصد دارد عبارات یک زبان را بفهمد غیر از علم لغت فهم اصطلاحات و امثال نیز بر او لازم است. به کسی که می خواهد در علوم اسلامی مطالعه کند مانند مجتهد و فقیه برای فهم امثال ملاحظهِ این کتب توصیه می شود: فصل المقال فی شرح کتاب الأمثال أبو عبید قاسم بن سلام، ثمار القلوب فی المضاف و المنسوب أبومنصور عبد الملک بن محمّد بن إسماعیل ثعالبی، مجمع الأمثال أبو الفضل أحمد بن محمّد میدانی نیشابوری.

امّا علم صرف آن چه بر فقیه و مستنبط لازم است این است که قواعد تغییر کلمه و قواعد عامّهِ تشکیل جملات و کیفیّت افادهِ معنا از جمله را بداند. لازم نیست دقائق علم صرف مثل آنچه نظّام در شرح علم صرف گفته است را بداند. برخی کتب لازم در این زمینه عبارتند از العزی فی التّصریف از عزّ الدّین عبد الوهّاب زنجانی، شرح العزی فی التّصریف از سعد الدّین مسعود بن عمر بن عبد الله تفتازانی، شرح النّظام علی الشّافیة اثر أبی محمّد نظام الدّین حسن بن محمّد بن حسین. برخی کتب لازم در علم نحو نیز عبارتند از الهدایة فی النّحو که در مؤلّف آن اختلاف است، أنموذج اثر أبو القاسم محمود بن عمر زخمشری، المفصّل فی صنعة الإعراب اثر أبو القاسم محمود بن عمر زمخشری، شرح المفصّل للزّمخشری، شرح جامی اثر عبد الرّحمن بن أحمد بن محمّد جامی، شرح شافیهِ إبن حاجب اثر رضی الدّین محمّد بن حسن أسترآبادی نحوی، مغنی اللّبیب عن کتب الأعاریب اثر أبی محمّد عبد الله جمال الدّین بن یوسف بن أحمد بن عبد الله بن هشام أنصاری مصری و شرح الرّضی علی الکافیة اثر محمّد بن حسن أسترآبادی.

آیا کسی که می خواهد اجتهاد و استنباط داشته باشد در علوم ادب باید خودش مجتهد باشد یا تقلید و رجوع به خبره کفایت می کند؟ در پاسخ دو نظریّه مطرح است. اوّلی منسوب به فاضل هندی صاحب کشف اللّسان است که مجتهد در احکام شرعیّه در مسائل ادبی هم باید مجتهد باشد. نظر دوّم که نظر مشهور است این است که اجتهاد در مسائل ادبی لازم نیست. این جا نیاز به یک تفصیل است به این بیان که اصول قواعد عربی و علم لغت از استقراء کلمات عربی مخصوصاً اشعار اخذ شده است. کثرت استشهاد به اشعار در لغت به خاطر این است که شعر نسبت به سایر کلمات محفوظیّت بیشتری دارد.

در مقادیر قابل توجّهی از این قواعد عربی مدارس سه گانه یعنی بغداد، بصره و کوفه مشترکند. در این بخش از قواعد مشکلی وجود ندارد. اما در قواعد ادبی دیگر که گرایش های مختلف ادبی در آن ها اختلاف دارند امر مشکل می شود. این قواعد اختلافی گاهی دخالتی در استنباط احکام ندارند که باز هم مشکلی وجود ندارد. امّا در مواضعی که قواعد اختلافی و دارای مدخلیّت در استنباط احکام شرعی هستند باید دید قائلین به کفایت رجوع و تقلید چه پاسخی خواهند داد.

گاهی مجتهد یک بار بررسی می کند و به این نتیجه می رسد که از بین مدارس مختلف ادبی یک مدرسهِ خاص نسبت به سایر مدارس دارای امتیاز و برجستگی است. بنا بر این آن مدرسهِ خاص را در مقام خبرویّت بر سایر مدارس ترجیح می دهد. مواردی که در این فرض می گنجند نیز تکلیفشان مشخّص است و مشکل زیادی وجود ندارد. مثلا خیلی از علماء معتقدند که مدرسهِ بصره از سایر مدارس قوی تر است. محل اشکال آن جا است که هیچ یک از مدارس ادبی در نظر مجتهد حائز امتیاز نباشد. در این مقام نیاز است چهار مثال زده شود برای اعتقادات اختلافی ادبی که در استنباط احکام شرعی مؤثّر هستند.

 


دفتر مقام معظم رهبری / استاد سیّد مجتبی حسینی / 16 مهر 1398

در برخی روایت اسم زبیب آمده و در برخی دیگر اسمی از زبیب نیامده و از کلمهِ عصیر استفاده شده است. بحث در روایاتی بود که اسم زبیب آورده نشده است. روایت ابن أبی نجران مرسل است امّا با توجّه به وثاقتش به روایتش اعتنا می شود. ارسال گاهی این چنین است که خود راوی آگاه به ارسال بوده و همان گونه نقل کرده است و گاهی این چنین است که در موقع روایت شدن مرسل نبوده و بعد ها اسمی در میان سند آن ساقط شده است. به هر حال ظاهراً این روایت صحیحه می باشد.

تهذیب الأحکام / شیخ الطّائفة / دار الکتب الإسلامیّة / جلد 9

صفحهِ 123 / روایت 528:

3. علیّ بن جعفر عن أخیه قال: سألته عن الرّجل یصلّی إلی القبلة لا یوثق به أتی بشراب زعم أنّه علی الثّلث فیحلّ شربه؟ قال: لا یصدّق إلّا أن یکون مسلماً عارفاً.

صفحهِ 116/ روایت 502:

4. و بهذا الإسناد عن عمّار بن موسی عن أبی عبد الله علیه السّلام ... و عن الرّجل یأتی بالشّراب فیقول هذا مطبوخ علی الثّلث قال: إن کان مسلماً ورعاً مأموناً فلا بأس أن یشرب.

مدار استفاده از این روایات این است که کلمهِ عصیر در این روایات اطلاق دارد نسبت به این که از چه چیزی به دست آمده است.

در این مقام دو اشکال وجود دارد.

اشکال اوّل: زبیب عنب نیست و آب هم ندارد که بخواهد مجرای استصحاب باشد. پاسخ این است که عصیر لازم نیست بدون هیچ زیادت و تصرّفی عصیر باشد. بلکه می تواند بعد از طی مراحلی تبدیل به عصیر بشود.

اشکال دوّم: کلمهِ عصیر با این که معنای لغوی عامّی دارد امّا اصطلاحی خاص به عصیر عنبی است و بنا بر این عند الإطلاق فقط بر معنای منصرف إلیه دلالت دارد.

 


مدرسهِ علمیّهِ آیة الله العظمی گلپایگانی / استاد جواد مروی / 16 مهر 1398

حدیث حل به بیانی که گذشت هم دلالتی بر جریان برائت در شبهات حکمیّه ندارد. عمده ترین اشکال وارد بر دلالت این حدیث این است که کلّ شیئ فیه حلال و حرام فهو لک حرام را این گونه معنا کرده اند که هر شیئی که قابلیّت و احتمال اتّصاف به حلّیّت را دارد حلال است. مانند شرب توتون که این گونه است و در هنگام شک محکوم به حلّیّت است. همان طور که شیخ نیز می فرماید این نگاه به حدیث خلاف ظاهر است زیرا ظاهر حدیث تقسیم بالفعل است. هر شیئی که در او دو قسم و فرد است. یعنی فرد و قسم حلال و حرام. حال که حرامش به حلال مشتبه شده باید حکم به حلّیّت شود. اگر این گونه معنا کنیم حدیث اختصاص به شبهات موضوعیّه پیدا می کند. زیرا تقسیم شیئ به حلال و حرام و اشتباه حرام به حلال مربوط به شبهات موضوعیّه است. مانند شبهه در خمریّت محتوای یک لیوان که دو فرد خمر و خل دارد. پس دو فرد دارد که یکی حلال و یک حرام است و حال که حرام آن به حلال مشتبه شده است حکم به خلّیّت و حلّیّت می شود. اما در شبهات حکمیّه ما شک داریم در حرمت و حلیّت توتون. در این جا فیه حلال و حرام محقّق نمی شود. علاوه بر این که مستفاد از حدیث این است که انقسام شیئ به حلال و حرام منشأ شبهه شده است. زیرا یک حلال دارد و یک حرام و شبهه پیدا شده است. در شبهات حکمیّه حتّی در فرض این که فرد حلال و حرام هم موجود باشد باز هم منشأ شک ما فرد حلال و حرام نیست.

مرحوم نائینی با یک بیان خاص تلاش می کند به این اشکال پاسخ بدهد و دلالت حدیث را بر جریان برائت در شبهات حکمیّه ثابت کند. خلاصهِ بیان ایشان این است که شیئ ظهور دارد در وجود خارجی و جزئی خارجی. در فلسفه می گوییم الشّیئیّت تساوق الوجود. به عنوان کلّی شیئ گفته نمی شود. از طرفی دیگر شیئ به معنای جزئی خارجی نمی تواند در عبارت کلّ شیئ فیه حلال و حرام معنا شود. زیرا جزئی خارجی یک جزء بیشتر ندارد. به تعبیر مرحوم نائینی فیه حلال و حرام برای تنویع و تقسیم نیست. بلکه برای تردید است. یعنی هر جزئی خارجی که در آن دو احتمال حلّیّت و حرمت وجود دارد محکوم به حلّیّت است. با اثبات این بیان حدیث شامل شبهات حکمیّه نیز می شود.

بیان مرحوم نائینی صحیح به نظر نمی رسد. زیرا اوّلاً ما این قاعدهِ فلسفی قبول داریم ولی در اصطلاحات و کاربردهای فقهی به کلّی و حتّی به معدوم هم شیء گفته می شود. در آیهِ قرآن آمده است هل أتی علی الإنسان حین من الدّهر لم یکن شیئاً مذکوراً. بدون هیچ شبهه ای استعمال شیئ در استعمالات عرفیّه بر جزئی، کلّی و حتّی در محال ثابت است. بنا بر این هیچ اشکالی ندارد در عبارت کلّ شیئ فیه حلال و حرام شیئ به معنای کلّی باشد و با ظهور حدیث مطابقت داشته باشد که در این حالت حدیث شامل شبهات حکمیّه نیز می شود. ثانیاً اگر شیئ به معنای جزئی باشد معنای حدیث این می شود که هر شیئ جزئی که در آن دو احتمال حرمت و حلّیّت است. در حالی که در ادبیّات عرب این چنین سخن گفتنی استهجان دارد. بنا بر این کلّ شیئ به معنای کلّ جنس است. با این بیان حدیث اختصاص به شبهات موضوعیّه دارد.

لذا در مجموع نتیجه می گیریم حدیث حل با سند مسعدة بن صدقة مذکور سنداً و دلالة مخدوش است. اما حدیث حل با سند عبد الله بن سلیمان سنداً مورد پذیرش است امّا دلالتاً اختصاص به شبهات موضوعیّه دارد.